به یاد خدا باش تا خدا به یادت باشد، اگر خدا به یاد انسان بود،از جهل رهایی می‌یابد اگر در کاری مانده است خداوند نمی‌گذاردعاجز شود.(علامه سيدمحمدحسين طباطبايي)

فايل‌ها

پيوندها

    

گزارش اجمالی از کمیسیون‌های همایش: کمیسیون سوم

رئيس: دكتر ابوالفضل ساجدي

دبير: فربهي

مقاله‌ي اول: رابطه‌ي وجوه اعجاز و وجوه تحدي از منظر علامه‌ي طباطبائي:

معجزه‌ي پيامبر اسلام قرآن است برخي از پژوهش‌گران، وجوه اعجاز قرآن را تا 100 وجه بيان کرده‌اند اما به نظر مرحوم علامه‌ي طباطبائي ما از وجوه اعجاز قرآن تنها بايد به همان‌هايي اکتفا کنيم که قرآن خود به عنوان «تحدي‌» از آن استفاده کرده به عنوان مثال معجزه‌هاي عددي را نبايد از وجوه اعجاز قرآن بدانيم زيرا قرآن از آن‌ها به عنوان تحدي استفاده نکرده.

مرحوم علامه، وجوهي را که قرآن به آن‌ها تحدي کرده چند وجه مي‌داند؛ تحدي به علم و معارف و مفاهيم، تحدي به آوردنده‌ي قرآن، تحدي به اخبار غيبي، تحدي به عدم اختلاف، تحدي به بلاغت. اين‌ها موارد تحدي قرآن است و ما بايد وجوه قرآن را از همين موارد پيدا کنيم.

نقد:

قرآن در مقام تحدّي گفته است که شما نمي‌توانيد مثل آن را بياوريد و اين تحدّي مطلق است و چون مطلق است اختصاص به وجه خاصي ندارد و مرحوم علامه هم در ذيل آيه‌ي من مثله مي‌فرمايد اعجاز قرآن براي فيلسوف در معارف فلسفي و براي جامعه‌شناس در معارف اجتماعي و براي هر طبقه‌اي مرتبط با همان طبقه است بنابر اين، مرحوم علامه وجوه اعجاز را منحصر در موارد خاصي نکرده هم‌چنان‌که قرآن هم منحصر در وجوه خاصي نکرده.

مقاله‌ي دوم: تناسب روشي و لوازم معنايي بازتعريف امامت در الميزان:

مشهور متکلمان گفته‌اند: امامت رياست عامه‌است در امور دين و دنيا اما مرحوم علامه‌ي طباطبائي بر اساس آيات شريفه چنين برداشت کرده‌اند که مقام امامت پس از مقام نبوت بوده و ناظر به ولايت تکويني و ايصال بندگان به مطلوب است و مرحوم علامه معتقد است همين ولايت و هدايت به وسيله‌ي امر تکويني الهي تفسير امامت به شمار آمده است پس امامت در قرآن، مقام هدايت تشريعي نيست.

به نظر ارائه‌کننده‌ي مقاله، اين برداشت تمام نيست زيرا؛ اولا: امامت در قرآن فقط به امامت خير و هدايت کننده بودن نيست بلکه امامت به شرّ هم هست و ثانيا: شؤون امامت منحصر در ايصال الي‌المطلوب نيست بلکه رياست عامه‌ي دين و دنيا را نيز دارد.

نقد مقاله:

مرحوم علامه، ولايت تکويني و ايصال الي‌المطلوب را شأن انحصاري امام نمي‌داند بلکه آن را يکي از شؤون امام مي‌داند و اساسا با توجه به اين‌که مقام امامت پس از مقام نبوت است، کمالات مقام نبوت را -به جز تلقي وحي که آن هم کمالي ابزاري بوده و به وسيله‌ي علوم و الهاماتِ الهي جبران شده- دارد سخن مرحوم علامه هرگز به معناي انحصار شؤون امام در ايصال الي‌المطلوب نيست.

هم‌چنين معاني ديگر امام از قبيل امام ضلالت، از محل بحث مرحوم علامه بيرون بوده زيرا ايشان معناي امامت را ذيل آيه‌ي شريفه «اني جاعلک للناس اماما»‌بيان کرده‌اند و منظورشان از امامت همان مقامي بود که خداي متعال به حضرت ابراهيم داد نه امامت به معناي لغوي آن.

مقاله‌ي سوم؛ مفهوم رسول و تفاوت آن با نبي با تکيه بر تفسير الميزان:

مرحوم علامه رابطه‌ي رسول و نبي را عام و خاص مصداقي مي‌داند اما از لحاظ مفهومي، براي هر کدام از رسول و نبي معناي خاصي قائل است؛ رسول يعني کسي که رسالتي دارد و نبي يعني کسي که حامل علمي الهي باشد در عين حال هر دو فرستاده‌ي خدا هستند و براي ايفاي نقشي به ميان مردم آمده‌اند.

برخي از شاخصه‌هاي رسول از اين قرارند؛ مطاع، بلاغ، تمام‌کننده‌ي حجت، واسطه‌بودن و تمايزي که رسول با نبي دارد اين است که رسول ملک وحي را در بيداري مي‌بيند اما نبي فقط در خواب ملک وحي را مي‌بيند هم‌چنين رسول مقامش بالاتر و ضمانت اجرا در اهدافش دارد به اين معنا که وقتي رسول،پيامش را به مردم رساند حجت الهي بر مردم تمام است و بايد اطاعت کنند و اگر اطاعت نکردند غير از مجازات اخروي به عذاب دنيوي هم گرفتار مي‌شوند به خلاف نبي که اگر اطاعتش نکردند فقط به مجازات اخروي را به دنبال دارند.

نقد مقاله:

مقاله‌ نقد خاصي را به دنبال نداشت. تنها نقدي که مطرح شد اين بود که اگر تفاوت‌ها شفاف‌تر مطرح مي‌شد بهتر بود.

مقاله‌ي چهارم؛ علم به غيب از منظر قرآن با تأکيد بر ديدگاه علامه‌ي طباطبائي:

از آيات شريفه برداشت مي‌شود که علم به غيب براي مؤمنين خاص نيز ثابت است زيرا حقيقت عمل ما را خدا و رسول و مؤمنان مي‌بينند و روشن است که هر مؤمني حقيقت اعمال ما را نمي‌بينند بنابر اين مؤمنان خاص حقيقت عمل ما را مي‌بينند و مصداق اکمل اين مؤمنان خاص، اهل بيت عصمت و طهارت‌اند هم‌چنان‌که آيه‌ي شريفه مي‌فرمايد خدا شما را شهيد بر مردم قرار داد روشن است که هر کسي شاهد بر اعمال انسان‌ها نيست شهادت بر انسان‌ها مقامي عالي مي‌خواهد که اهل بيت عليهم‌السلام بالاترين مصداق آن است البته مراتب ضعيف‌تري از علم غيب در مؤمناني که مقامش از اهل بيت عليهم‌السلام پايينتر است نيز وجود دارد.

نقد مقاله:

دو نکته مطرح شد؛

بر اساس آن‌چه شما گفتيد، علم غيب اختصاص به پيامبر و امامان معصوم نيست؛ ارائه‌کننده نيز همين را مورد تأکيد قرار داده و گفتند همين‌طور است.

نکته‌ي دوم اين‌‌که علم غيبي که معصومين داشته‌اند به اذن الهي بوده و هنگامي بوده که خودشان مي‌خواستند و الا گاهي اظهار بي‌اطلاعي نيز در گفتار و رفتار معصومين وجود داشته است.

مقاله‌ي پنجم؛ تحليل وحي در الميزان:

وحي در قرآن، ارتباطي است طرفيني که يک طرف آن پيامبر الهي بوده و طرف ديگر آن خدا بوده که به شکل مختلفي از قبيل مستقيم و به واسطه‌ي ملک و از وراء حجاب بوده.

حقيقت وحي براي تجربه نشده است به همين جهت بايد براي دريافت حقيقت وحي از خود قرآن کمک بگيريم؛ قرآن وحي را تکليم الهي مي‌داند بنابراين سخن کساني که وحي را صرفا تجربه‌اي تعبير نشده مي‌دانند صحيح نيست هم‌چنين کساني که اخيرا وحي را به خواب پيامبرانه معنا کرده‌اند و ماهيت آن‌را از تکليم الهي خارج کرده‌اند نيز صحيح نيست؛ اين عده از افراد صرفا نمي‌خواهند بگويند که الفاظ قرآن از خود پيامبر بلکه چيزي بيش از اين مي‌خواهند بگويند و به گونه‌اي محتواي پيام را هم، ساخته‌ي پيامبر به شمار آورده‌اند در عين حال قبض و بسط و فراز و نشيب فراواني در گفتار و نوشتار اين عده از افراد مشاهده مي‌شود.

نقد مقاله:

نقد خاصي وجود نداشت فقط ابهاماتي مطرح شد که با توضيحات ارائه‌کننده، شفاف و معلوم شد.

مقاله‌ي ششم: در حال تدوین

مقاله‌ي هفتم: در حال تدوین

مقاله‌ي هشتم؛ رؤيت حق‌تعالي در نظرگاه علامه‌ي طباطبائي با تکيه بر تفسير الميزان

در تفسير الميزان رؤيت به چند معنا به کار رفته که اهم آن‌ها؛ رؤيت حسي، رؤيت مثالي، علم حصولي قطعي.

نقدي که ارائه‌کننده‌ بر مرحوم علامه داشتند اين بود که به چه دليل در آيه‌ي شريفه‌ي‌ »ما کذب الفؤاد ما رآي» رؤيت را به معناي علم حضوري گرفته‌اند، تفسير رؤيت در اين آيه‌ي شريفه، نوعي تحميل نظريات فلسفي بر قرآن است.

نقد مقاله:

تفسير اين آيه به علم حضوري، ربطي به تحميل نظريات فلسفي ندارد بلکه نص آيه‌ي شريفه آن است که اولا رؤيت بوده و ثانيا با فؤاد که در لغت به معناي قلب است بوده و چون رؤيت، نوعي مشاهده است و مشاهده‌ي قلبي ظهور در علم حضوري دارد بنابراين ظهور اين آيه‌ي شريفه در علم حضوري دارد بدون اين‌که نظريه‌اي غير از آن‌چه از قرآن برداشته مي‌شود بر قرآن تحميل شده باشد.