به یاد خدا باش تا خدا به یادت باشد، اگر خدا به یاد انسان بود،از جهل رهایی می‌یابد اگر در کاری مانده است خداوند نمی‌گذاردعاجز شود.(علامه سيدمحمدحسين طباطبايي)

فايل‌ها

پيوندها

    

سخنراني علامه مصباح يزدي در همايش انديشه‌هاي علامه طباطبايي در تفسير الميزان

بسم الله الرحمن الرحيم

روش علامه طباطبايي در تفسیر قرآن به قرآن

بيانات حضرت آيت‌الله مصباح يزدي در همایش بین‌المللی اندیشه‌های علامه طباطبایی در تفسیر المیزان

فايل صوتي سخنراني

الحمد لله رب العالمين والصلوه والسلام علي سيدالانبياء والمرسلين حبيب اله العالمين ابي‌القاسم محمد وعلي آله الطيبين الطاهرين المعصومين

 اللهم کن لوليک الحجة ابن الحسن صلواتک عليه وعلي آبائه في هذه ‌الساعة و في کل ساعة ولياً وحافظاً و قائداً و ناصراً و دليلاً و عيناً حتي تسکنه ارضک طوعاً و تمتعه فيها طويلاً.

 تقديم به روح امام راحل رضوان‌الله‌عليه و همه اساتیدی که بر ما حق دارند و تقدیم به ارواح شهدا صلواتي اهدا مي‌کنيم.

مقدمه

قبل از هر چيز مراتب تقدير و تشكر خودم را به‌عنوان يك خادم در يك موسسه، خدمت اساتيد معظم، بزرگان و دانشمندان كه در اين محفل شركت كرده‌اند تقديم مي‌دارم. در واقع وظيفه خودم را با همين جمله تمام شده مي‌دانم. چراکه بنده شأن بيشتري درباره زحماتي كه عزيزان كشيده‌اند ندارم. اميدوارم خداي متعال به همه ما توفيق بدهد كه از اين موهبت الهي كه به عنایت خداي متعال و به برکت زحمات پيغمبر اكرم و اهل بيت گرامي ايشان صلوات‌الله‌عليهم‌اجمعين و بعد علما و دانشمندان امروز به‌عنوان يك میراث بسیار گران‌بها در اختیار ما است (يعني قرآن كريم) حداكثر استفاده را ببريم و در پرتو انوار اين کتاب الهی راه سعادت خویش و ساير انسان‌ها را بيابيم و به مدد الهي این راه را بپيماييم.

مقابله با تفسیر به رأی؛ انگیزه تألیف تفسیر المیزان

سخن گفتن درباره تفسیر الميزان و مؤلف گران‌قدر آن، مرحوم علامه بزرگوار آيت‌الله سيدمحمدحسين طباطبايي تبريزي رحمه‌الله كار آساني نيست. اما به اجمال اشاره مي‌كنم كه در اطراف اين دو موضوع كه به هم مربوط هستند جاي مطالعات و تحقيقات بيشتري است كه ان‌شاءالله دوستان جوان، پرانرژي، خوش ذوق و با نشاط اين كارها را دنبال می‌كنند و به نتايج ارزنده تري خواهیم رسید.

اما انگيزه مرحوم آیت‌الله طباطبايي براي نوشتن اين تفسير چه بود و اصلا این اندیشه از كجا شروع شد و چه عاملی باعث شد كه ایشان اين كار را عهده‌دار شوند و با اين‌كه زمينه پيشرفت در بسياري از علوم ديگر در ايشان بود عمده وقت خویش– دست‌کم نیمی از وقت شريف علمي‌اشان – را در آن دورانی که این تفسیر را می‌نوشتند صرف اين تفسير كردند؟ ویژگی‌های این تفسیر چه بود؟ مسلما این ویژگی‌ها تابع آن هدفی بود که ایشان برای این تفسیر در نظر گرفته بودند. بالاخره ايشانْ خود براي اين تفسير چه امتيازاتي قائل بودند؟ و سؤال بعد این‌که آيا اين اهداف به طور كامل تحقق پيدا كرد يا هنوز برای دست‌یابی به آن اهداف نیاز به كار و تلاش هست؟

اي كاش كل اين جلسه به فرمايشات جناب حجت‌الاسلام اعرافی اختصاص داشت و ما می‌توانستیم از بیانات ایشان استفاده بیشتری کنيم و از ابعاد مختلف تفسير الميزان و شخصيت علامه طباطبايي آگاهی بیشتری بیابیم. امیدواریم خدای متعال به ايشان و امثال ايشان توفيق دهد كه به فرهنگ اسلامی بیشتر خدمت کنند و دينی را که به حوزه‌های علمیه، به خصوص حوزه علمیه قم دارند بهتر ادا کنند.

مروري بر مقدمه تفسیر الميزان که به قلم خود مرحوم علامه طباطبایی رضوان‌الله‌تعالی‌علیه است کم یا بیش نشان می‌دهد که انگیزه ایشان برای نوشتن این کتاب چه بوده است. ایشان به تاریخچه تفسیر از صدر اسلام تا عصر حاضر اشاره‌ای مي‌کنند تا نشان دهند كه چه گرايش‌هايي در دانش تفسير پيدا شده، تحقیقات تفسیری چه تحولاتي پيدا كرده، چه مذاهب تفسيري شكل گرفته، و ويژگي‌ها و نقاط قوت و ضعف هر کدام از آنها چيست. ايشان به این نکته اشاره می‌کنند که عوامل مختلفي – كه عمده آن اختلاط فرهنگ‌ها بود- باعث شد مسائل جدیدی برای مسلمانان مطرح شود، و چون قرآن کریم مهمترين منبع و اصلي‌ترين خزانه پاسخ‌گويي به مشکلات مسلمانان به شمار می‌رفت، هر گروهی تلاش کرد نیازهای خود را از این کتاب مقدس تأمين کند. اما هر کدام از ایشان در استفاده از اين كتاب مقدس بيشتر بر مسائلي تمركز پيدا كردند كه براي خودشان اهميت داشت و در آن رشته تخصص داشتند. برای مثال متکلمان تلاش داشتند آیاتی را مورد بحث قرار دهند که سوالات كلامي آنها را پاسخ می‌داد و طرفداران هر مکتبي به طور طبیعی آیات را به گونه‌ای تفسیر می‌کردند که خود درك مي‌كردند و می‌پسندیدند. برای مثال، معتزله بیشتر بر آیاتی تأکید می‌کردند که با مذهب خودشان سازگاری داشت، و اشاعره بر بخش دیگری از آیات اصرار می‌ورزیدند که عقایدشان را تأیید می‌کرد. همچنین فرهنگ‌های دیگری که احیانا از مشرق زمین و به‌خصوص از فرهنگ هندی به جامعه مسلمانان انتقال یافته بود مسائلی را مطرح کرده بود و متفکران حل آنها را آیات قرآن می‌خواستند. اما غالبا گرایش‌های خاص آنها بر استفاده بی‌طرفانه از قرآن کریم غالب می‌شد. سرانجام نوبت عصر حاضر رسید. در دو قرن اخیر، پیشرفت علوم مادی، تکنولوژی، و علوم انسانی که در مغرب زمین مطرح شده و مذاهب مختلفی را بوجود آورده بود، طبعا برای مسلمان‌ها سؤال‌هایی کلیدی را مطرح می‌کرد و گروه‌های خاصی متأثر از این تحولات هم با توجه به گرایش خاصی که داشتند سعی می‌کردند از قرآن برای تأیید همان گرایش‌های خودشان استفاده کنند.

علامه طباطبایی وجه مشترکی را به عنوان یک نقطه ضعف تقریبا مشترک بین همه اینها مورد اشاره قرار می‌دهد و آن این است که نوعی تفسیر به رأی در همه این مذاهب وجود دارد؛ به این معنا که کسانی پیش از این‌که نظر قطعی قرآن را از حاق قرآن استفاده کنند، ابتدا جوابی را می‌پسندیدند و به آن گرایش پیدا می‌کردند و بعد سعی می‌کردند آیات را با آن وفق دهند و بر طبق آن، تفسیر یا نظریه‌اي را تأیید کنند. علامه این را یک نقطه ضعف می‌دانند و به حق هم این امر نقطه ضعف است که انسان پیش از آن‌که به یک متن مراجعه کند، ابتدا خود نظریه‌ای را بپذیرد و بعد سعی کند که آن متن را بر نظریه خود تطبیق دهد. این در واقع تفسیر نیست، بلکه تطبیق است. به نظرم ایشان هم همین واژه را به‌کار می‌برند.

بنده به طور شفاهی از ایشان شنیدم که همين انحرافاتی که در يک قرن اخیر در بین مسلمانان در زمینه تفسیر پیدا شده بود، مهم‌ترین عاملی بود که ایشان برای پرداختن بحث‌های تفسیری احساس وظيفه کردند. شاید بهترین نمونه‌اش در مصر بود. چون مصر ارتباط نزدیک‌تری با کشورهای اروپایی داشت، و فرانسه و بعد سایر کشورهای اروپایی در آنجا مسلط شدند و همين امر موجب شد مراودات فرهنگی مصری‌ها با اروپا زیاد گردد؛ بیشتر دانشجویان خود را برای تحصيل به پاریس می‌فرستادند و اساتید فرانسوی به آنجا سفر می‌کردند. این امر زمنیه گرایش به علوم طبیعیِ روز و علوم انسانی با دیدگاه‌های غربی را در آنجا  رواج داد. حتی در بین علمای الأزهر اساتیدی که باید مدافع اسلام و قرآن باشند تمایلاتی به همین تفسیر به رأی و تطبیق آیات قرآن بر دستاوردهای علوم غربی پیدا کردند. حتی در تفسیر المنار که مثلا از طرف استادی بزرگ در الأزهر القا می‌شد گرایش‌هایی کم یا بیش در این جهت پیدا می‌شد. قدر مشترک این گرایشات، تمایل به تفسیر آیات قرآن بر اساس دستاوردهای علوم تجربی بود. برای مثال، آنها حقايقي قرآني مانند لوح، قلم، عرش، کرسی، ملائکه و ... را بر عوامل و موجودات مادی تطبیق می‌کردند؛ حتی وحی، کرامات، مکاشفات و چیزهایی از این قبیل را هم به نوعی تفسیر مادی می‌کردند. این موج که در کشورهای اسلامی و کشورهای شیعی به‌خصوص در ایران، هم طرفدارانی پیدا کرد و در حال رشد و رواج بود در مرحوم علامه طباطبایی احساس خطر ایجاد کرد. ایشان احساس خطر می‌کردند که این روش ادامه پیدا کند و ما ابتدا دستاوردهای علوم غربی را بپذیریم و بعد تلاش کنیم آیات قرآن را بر آنها تطبیق کنیم یا نظریات علوم انسانی از قبیل مسائل حقوقی، سیاسی و ... را از آنجا اخذ کنیم و بعد تلاش کنیم که آیه‌ای مطابق آن پیدا کنیم و بگوییم قرآن هم همین را می گوید – تطبیق‌هایی که بسیار اتفاق افتاده است.

روش تفسیر قرآن به قرآن

ایشان می‌فرمود: اهتمام ما باید این باشد که قرآن را با روشی متقن مورد استفاده قرار دهیم تا از این‌گونه لغزش‌ها برکنار بمانیم؛ و همان‌گونه که در مقدمه تفسیر المیزان و جای جای این تفسیر شریف می‌فرمایند، ایشان این حقیقت را از روش اهل‌بیت علیهم‌السلام الهام گرفته‌اند. روشی که اهل‌بیت علیهم‌السلام به دوستان خود آموختند و همچنین در برابر کسانی که در مقام مناظره با اهل‌بیت سلام‌الله‌علیهم‌اجمعین برمی‌آمدند سعی می‌کردند از این روش استفاده کنند، این بود که شبهات مطرح شده درباره بعضی آیات را با آیات دیگری پاسخ می‌دادند که معنای روشن‌تری دارند، و به تعبير معروف، قرآن را با قرآن تفسیر می‌کردند.

علامه ویژگی اصلی تفسیر خودشان را اتخاذ این روش قرار دادند که تلاش کنند ابهامات آیات قرآن کریم را با خود قرآن و با استفاده از آیات دیگر برطرف نمایند. در حقیقت «تفسیر» همان برطرف کردن ابهام از مفهوم مبهم است. این روش اولین ابزاری است که ما باید از آن برای تفسیر و رفع ابهام از بعضی مفاهیم آیات استفاده کنیم. شاید از فرمایشات خود علامه بتوان استفاده کرد که بزرگترین ویژگی تفسیر ایشان اتخاذ این روش بود.

علی­رغم اینکه بیش از نیم قرن از شروع کار ایشان در درس تفسیر و نوشتن تفسیر المیزان با این روش می‌گذرد هنوز هم برای بسیاری از کسانی که زیاد از حضور ایشان استفاده نکرده، و صرفاً آثار کتبی ایشان را مطالعه کرده‌اند، یا از واسطه‌ها مطالب را شنیده‌اند، ابهام‌هایی در معنا و مفهوم و چگونگی این روش وجود دارد؛ و با تعجب سؤال می‌کنند که تفسیر قرآن به قرآن به چه معناست. بعضی تصور می‌کنند که هر جا هر ابهامی داشته باشیم، حتماً آیه دیگری هست که آن ابهام را رفع می‌کند و باید جستجو کنیم و آن را پیدا کنیم و از آیه مبهم رفع ابهام کنیم، و اگر مطلبي با آیه دیگری روشن نشد هیچ اعتباری ندارد و تنها راه فهم قرآن همین است که از آیه‌ای دیگر برای تفسیر استفاده کنیم. با چنین تصوری، این روش را مورد مناقشه قرار می‌دهند و به‌خصوص با استفاده از آرای علمای بزرگ و مفسران قدیم و جدید، می‌گویند: تجربه هم نشان می‌دهد که این کار شدنی نیست و در بسیاری از موارد به مشکل برخورد می‌کنیم و این روش کارآیی چندانی ندارد. بعضی دیگر اندکی مسئله را توسعه می‌دهند و با مقداری مسامحه سعی می‌کنند برداشتی که از آیه‌ای دارند را با برداشت دیگری که از آیه دیگری دارند تکمیل کنند و توضیح دهند. به این معنا که وقتی می‌خواهد ابهامی را از آیه‌ای حل کنند سراغ آیه دیگر می‌روند و اگر آن آیه ابهام داشته باشد و معنای آن روشن نباشد مسئله دوم را با برداشت شخصی خودشان حل می‌کنند و می‌گویند: ما از این آیه برای حل آیه دیگری کمک می‌گیریم؛ اما آن آیه‌ای که مفسِر است به چه معنا است؟ معنای آن را خود برداشت می‌کنند. این هم مشکل را حل نمی‌کند برای اینکه حجتی بر آن برداشت دوم ندارند. اگر قرار است خود ما برداشت کنیم، از ابتدا آیه اول را بر اساس برداشت خودمان تفسیر می‌کنیم و چه نیازی به آیات دیگر داریم؟! اگر این کار صحیح نیست، پس ابهامی را که در آیه دوم هست چگونه برطرف کنیم؟ منظور علامه از اینکه گفتند روش ما در تفسیر این است که قرآن را با قرآن تفسیر می‌کنیم چیست؟

مثالی روشن از روش تفسیر قرآن به قرآن

بد نیست اشاره‌ای به یک مثال واضح از روایات داشته باشیم. در سوره حمد می‌خوانیم: «اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم». منظور از «الذین انعمت علیهم» چه کسانی هستند؟ برخی از شخصیت‌های بزرگ کشور خودمان در ضمن فرمایشاتشان به مناسبتی گفتند: مقصود همین نعمتهای دنیاست، و «صراط الذین انعمت علیهم» یعنی راه کسانی که ثروت‌های مادی، علوم مادی و صنایع پیشرفته دارند! و ما در این سوره دعا می‌کنیم که خدا آن راه را به ما نشان دهد؛ بنابراين مقصود از صراط مستقیم راهی است که این رهروان رفتند و به این علوم و صنایع رسیدند و می‌خواهند به ستارگان هم دست پیدا کنند. ما هم از خدا می‌خواهیم این راه را به ما یاد دهد! شاید بعضی از شخصیت‌های بزرگ کشور خودمان چنین چیزهایی اظهار کرده باشند.

اما وقتی به خود قرآن مراجعه می‌کنیم (به‌خصوص در بعضی روایات هم اشاره شده است)، در آیه‌ای می‌فرماید: «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفيقاً»[1]؛ چهار طایفه را اسم می‌برد که اینها «انعم الله علیهم» هستند: نبیین، صدیقین، شهداء و صالحین. بعد برای ترغیب دیگران می‌گوید: «حسن اولئک رفیقا»؛ آنها کسانی هستند که خدا نعمت به آنها داده است اما شما می‌توانید رفیق آنها شوید. اگر می‌خواهید رفیق آنها باشید و با آنها باشید راهش این است: «مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ». اگر می‌خواهید رفیق اینها و با اینها باشید راهش اطاعت از خدا و پیغمبر است. وقتی شما این دو آیه را کنار هم بگذارید خیلی واضح نشان می­دهد که وقتی ما می‌گوییم: «اهدنا الصراط المستقیم، صراط الذین انعمت علیهم»، اینها چه کسانی هستند؛ اینان کسانی هستند که مستقیما مورد انعام الهی قرار گرفته‌اند و آنان نبیین، صدیقین، شهداء و صالحین هستند. این نعمتها نعمتهای مادی نیست که خدا به پیامبرش می‌فرماید: تو چشم به این نعمت‌ها ندوز! این زخارف بی‌ارزش دنیا تو را غافل نکند! «وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ مَتاعٌ»[2]، و امثال این آيات. این نعمت‌های مادی چیزی نیست که هر روز در سوره حمد پنج مرتبه از خدا بخواهیم اینها را به ما بدهد و راهی را به ما نشان بدهد که دنیاپرستان به آن رسیدند. قرآن راهی را می‌گوید که ما را به انبیاء، صدیقین شهداء و صالحین ملحق می‌کند، و ما را ترغیب می‌کند که رفیق آنها شویم، و به ما می­گوید که آنها رفیق­های خوبی هستند؛ سعی کنید با آنها باشید. 

این مصداق روشنی از تفسیر قرآن به قرآن است. مرحوم آقای طباطبایی می­خواهند چنین روشی را در تفسیر قرآن بکار گیرند. آیا این بدان معنا است که تمام آیات قرآن چنین مفسری از یک آیه دیگر دارد؟ ایشان چنین ادعایی نکرده‌اند.

استفاده از قواعد زبان و اصول عقلایی؛ اولین گام تفسیر

سؤال دیگر این است که آيا هیچ راه دیگری برای تفسیر قرآن غیر از آیات دیگر وجود ندارد؟ ایشان هرگز چنین چیزی نمی­گوید. پس منظور از این روش این است که تا جايي که ممکن است و تا آنجا که معاني آيات و ارتباط آن‌ها را به­طور روشن و عقل‌پسند درک می­کنیم، از خود قرآن برای رفع ابهام از آیات مبهم استفاده کنیم، نه این­که چیزی را با زحمت و تکلف بر قرآن تحمیل کنیم. آیاتی وجود دارند که وقتی عقلای آشنای به زبان و اصول عقلایی محاوره، آنها را کنار هم می‌گذارند، می­فهمند که یکی ناظر به دیگری است و آن را تفسیر می‌کند. تا این­گونه آیات را داریم سراغ روش دیگر نرویم. از اینجا معلوم می­شود که خدای متعال از این آیه خواسته است چه اندازه از معارف را به عموم مردم بفهماند. این نکته­ای است که چون فرصت کم است با اشاره آن را توضیح می­دهم.

در محاورات عقلایی ما هم، برای مثال وقتی از درس یک استادی، سخنرانی، يا خطیبب ماهری استفاده می­کنیم، گاهی با تعبیرات مطلقی برخورد می­کنیم که معناي واقعي آن باید با قرائن دیگر کلام ایشان روشن گردد. به عنوان مثال شاید چند مرتبه از حضرت امام رضوان­الله­علیه شنیده­ایم که درباره چند چیز فرمودند: این در رأس امور است. آیا این بدان معنا است که این امر مانند نقطه واحدی است و همه چیز تحت الشعاع او قرار دارد؟ مانند یک مخروط يا یک منشور که یک رأس بیشتر ندارد؟! پس چرا چند چيز را در رأس امور دانستند؟ پاسخ این است که این سخن در  مقام اطلاق نیست. به عبارت دیگر این رأسیت نسبی و اضافی است، و نسبت به آن مطالبی گفته شده است که مورد بحث بوده است. در چنین مواردی اصول فهم محاورات عرفي اقتضاء می­کند که ما قرائن حافّ به کلام را ملاحظه کنیم. این قرائن می­توانند برای فهم آیه­ای روشن‌گر باشد. بالاخره هر آیه­ای را بخواهیم مفسِر برای دیگری قرار دهیم، خود آن هم ممکن است قرائنی حافّه داشته باشد. این بدان معنا نیست که ما از آن قرائن صرف­نظر کنیم. حتماً هر کلامی هرجا القاء شود برای ما انسانها قرائنی لفظی یا مقامی دارد؛ قرائنی که همه می­فهمند. همچنین قرائنی عقلی وجود دارد که احتیاج به دقت دارد و همه متوجه آنها نمی­شوند؛ «لایعقلها الا العالمون». ولی به هرحال کلام قرائن حافّی دارد که همراه آن کلام­اند و توجه به آنها برای فهم کلام مفید بلکه لازم است.

بنابراين روش تفسير قرآن به قرآن بدان معنا نیست که ما هر آیه را بخواهیم بفهمیم باید آیه­ای دیگر آن را تفسیر کند. گاه معناي يک آیه کاملا واضح، محکم و صریح است و احتیاج به آية مفسِر ندارد. در مقابل، گاه معناي آن ابهام دارد که در این صورت به آیات محکم رجوع می­کنیم. باید در مبان همه آیات دیگر جستجو کنیم تا اگر آیه­ای هست که بتواند کاملا به­طور عرف­پسند و مطابق اصول محاوره که عقلا آن را می­پسندند معنای آن را مشخص کند، از آن استفاده کنیم. اگر چنین آیه­ای نیافتیم ممکن است قرائنی حاف به کلام باشد که باید آن قرائن را کشف کنیم. قرائنی هست که برای همه مردم در همه زمان­ها قابل درک است که به آن قرائن عقلی یا قرائن لبّی می­گویند. در اصول فقه برای متدلوژی فهم متون دینی از این اصول استفاده می­شود. ما باید سعی کنیم قرائنی که همراه آن کلام هست – ولو قرائن عقلی باشد- را کشف کنیم. البته باید آن قدر واضح باشد که بتوان به آن اتکاء کرد، نه اینکه خودش احتیاج به چند برهان داشته باشد. یک چنین قرائنی عقلی هست که می­توانند به فهم آیه کمک کنند. اگر غیر از اینها باشد،‌ معلوم مي‌شود آیه به خودی خود در مقام بیان جزئيات بیشتر نیست. به مثالي توجه کنيد.

سوء استفاده از تفسير قرآن به قرآن

در قرآن کریم در مواردي متعدد، به نماز خواندن دستور داده شده، یا از نمازخوان­ها ستایش شده است، اما در هیچ آیه­ای به تعداد رکعات نماز و به جزئیات نماز اشاره نشده است. هیچ آیه­ای را نمی‌توانید پیدا کنید که چگونگي یک نماز دو رکعتی را به ما یاد بدهد. آیا این بدان معناست که اصلا در نماز هیچ شرطی نیست و همین که اسم نماز بر عملی صدق کند کافی است؟ آیا چون قرآن مطلق گفته است: «اقم الصلاه»، نتيجه مي‌گيريم که نماز هیچ شرطی ندارد و همین که نیایش با خدا باشد کافی است؟ اتخاذ این نظرات شاذ، در بعضی­ها انحرافی را به‌وجود آورده است و می­گویند: قرآن می­گوید: نماز بخوان و با خدا نیایش کن! دیگر رکوع، سجود و شرایط و قرائت آن چگونه باشد در این باره چیزی نمی­گوید. احکامی که فقهاي عظام در رساله­های عملیه بیان کرده­اند (مانند اين که مثلا حتی یک لحظه بعد از طلوع خورشید هم نماز قضا محسوب می‌شود و امثال اینها) در قرآن نیامده است و اعتباري ندارد. تعبیر عوامانه­اش این است که اینها را آخوندها درست کرده­اند؛ و مهم نیست نماز به چه زبانی خوانده شود؛ نیایش به هر زبانی باشد اشکالی ندارد؛ چرا که قرآن اصلا نگفته حتما به زبان عربی نماز بخوانید! آیا واقعا این گونه است که چون قرآن درجایی این قیدها را ذکر نکرده باید بگوییم اینها منظور خدا و قرآن نبوده است؟ نه!

جواب اين است که این آیات در مقام بیان تفصیل احکام نماز نیست. قرآن تفصیل احکام نماز را به جایي دیگر حواله داده، فرموده است: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ.»[3]؛ وظیفه پیغمبر است که تفصیل احکام را برای مردم تبیین کند. ازاین رو پیامبر اکرم (طبق نقل شیعه و سنی) فرموده­اند: «صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي»[4]؛ آنگونه که من نماز می­خوانم نماز بخوانید. این حدیث مورد قبول همه است و بر اساس آن باید چگونگی نماز را از پیامبر یاد گرفت. اما هیچ آیه­ای تفصیلا احکام نماز را نیاورده است.

نمونه اين انحرافات در زمان ما

این انحراف با انگیزه­هايی مختلف در زمان ما وجود دارد. گاهی به آن تصریح می­شود، و گاهی هم احتیاط می‌کنند و نیت واقعی خود را بیان نمی­کنند! کسانی هستند که می­گویند: ما باید همه چیز را از قرآن استفاده کنیم و روایات اعتبار ندارند. شواهدی هم مي‌آورند که نشان می­دهد بعضی روایات جعلی و از اسرائیلات هستند. اما حقیقت این است که با يک موجبه جزئیه نمی­شود موجبه جزئیه دیگری را اثبات کرد، یا اینکه يک قضية کلی را بیش از حد تخصص زد. بله، آنجایی که معلوم شود روایتی سند معتبری ندارد، یا از جعلیات است، اعتبار ندارد؛ اما این بدان معنا نیست که ما به­طور کلی روایات را کنار بگذاریم. اگر روایات را کنار بگذاریم چه چیزی از اسلام باقی می­ماند؟!

من خودم تجربه­ای دارم که برای شما عرض می­کنم. من حدود چهل سال پیش سفري به یکی از شهرهای مهم ایران داشتم که این گرایش در آنجا پیدا شده بود و کسانی می­گفتند ما همه چیز را باید از قرآن استفاده کنیم و روایات اعتباری ندارد. شخصی که در این زمینه مقداری کار کرده بود آمده بود تا با ما بحث و مجادله کند. مقدمات جلسه­ای تشکیل شد و با هم صحبت کردیم. گفت: آقا من سوالاتی دارم و شما از قرآن به من جواب دهید. گفتم اجازه دهید من یک سؤال از شما دارم، شما آن را با قرآن جواب دهید، بعد هرچه می­خواهید من جواب می­دهم. گفت بسیار خوب! گفتم: سگ در اسلام پاک است یا نجس، و خوردن گوشت آن حلال است یا حرام؟ گفت معلوم است سگ نجس العین است و خوردن گوشت آن حرام است. گفتم: از قرآن این را اثبات کن! گفت این از واضحات است. گفتم بنا شد ما واضحات و همه چیز را با قرآن اثبات کنیم. گفت: نه مقصودم این نیست. گفتم: من با قرآن برای شما اثبات می‌کنم که اصلا گوشت سگ حلال است! گفت: این چه حرفی است؟! گفتم: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، «قُلْ لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى‏ طاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ‏»؛[5] ما چهار چیز حرام داریم: گوشت خوک، میته، خون و چیزهایی که برای بت­ها قربانی می شود یا به نام آنها ذبح می­شود. در بین گوشت­ها همین چهارتا حرام است. در این آیه اشاره­ای به گوشت سگ نشده است. حتی می­گوید: اصلا من نمی‌یابم چیزی را که حرام است مگر این چهار چیز. گوشت سگ از اینها نیست. پس طبق منطق شما، معلوم می‌شود گوشت سگ حلال است! دیگر نتوانست حرفی بزند. گفتم: هرجا با هر آیه­ای شما اثبات کردید که گوشت سگ حرام است، من هم هر سؤالی کردی از آیه کنار آن مطلب شما را ثابت می­کنم!

چند روز پیش در حرم امام رضا علیه­السلام آقایی آمد سوال کرد که ما در قرآن دستور داریم که بر پیامبر صلوات بفرستیم: «یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه»؛ اما چه دلیل داریم که باید بر آل پیامبر هم صلوات بفرستیم؟ گفتم: چه دلیل داریم که نماز صبح دو رکعت است؟ همان آیه­ای که گفته است نماز صبح دو رکعت است کنارش هم نوشته که باید بر اهل­بیت هم صلوات بفرستید!

نقش معصومين در تفسير قرآن

خود قرآن می­فرماید: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ»؛[6] تلاوت کردن آیه یک حرف است، تبیین و تفسیر آیات مطلب دیگری است. یک وظیفة پیامبر این است که آنچه به او نازل می­شود را تلاوت کند و بگوید این آیه بر من نازل شد: «یتلوا علیهم آیاته». اما «یعلمهم» یعنی چه؟ پیامبر غیر از تلاوت و ابلاغ متن آیات، وظیفه تبیین آنها را هم بر عهده دارد. باید جزئیات آن و تفاسیر آن را بیان کند؛ این کار پیامبر است. اگر قرار بود قرآن همه اینها را بیان کند دائرة المعارفی صد جلدی می­شد، و این بر خلاف حکمت الهی بود. خود قرآن می گوید باید به پیامبر مراجعه کنید، و خود پیغمبر اکرم، به نقل متواتر شیعه و سنی، می‌فرماید: «انی تارکم فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی»، و در کنار قرآن، عترت را ذکر می فرماید. به دلیل همان آیه­ای که می‌فرماید: «ما آتیکم الرسول فخذوه»، وقتی می‌گوید من برای شما عترتم را معرفی می­کنم که از آنها اطاعت کنيد، باید این فرمایش او را هم اطاعت کنیم و از عترت او هم اطاعت کنیم. اینها سند برای ما است. اما اگر بگوییم «حسبنا کتاب الله»، و هر چه در قرآن هست قبول داریم و دیگر هیچ چیز را قبول نداریم، باید گوشت سگ را هم بخوریم و خیلی چیزهای دیگر که ذکر آن‌ها مشمئزکننده است؛ خوردن چیزهای فراوان دیگری را هم باید جایز و حلال بدانیم.

آیا وقتی مرحوم علامه طباطبایی می­فرماید ما بايد به خود قرآن استناد کنیم، یعنی این روایات و قرائن را کنار بگذاریم؟ آیا احتمال داده می­شود که ایشان چنین منظوری داشته باشند؟! آیا وقتی قرآن می­فرماید: «و مما رزقناهم ینفقون» یا «آتوا  الزکوه» زکات به چه معنا و چه مقدار است؟ کسی که فرضاً روزی یک میلیارد دلار درآمد دارد،‌ اگر در سال یک دلار بدهد آیا زکات داده است و این تکلیف از عهده­اش برداشته می­شود؟ شاید یک میلیارد دلار مقداري مبالغه باشد، ولی کسانی هستند که روزانه ارقام سرسام‌آوری از جیب مردم در کشورهای سرمایه داری بدست می­آورند. یک وقتی ما آمریکا بودیم؛ یکی از دوستان ما کارخانه­ای را به ما نشان داد و گفت این کارخانه روزی نهصد دستگاه خودرو تولید می­کند. این چنین سرمایه‌هایی وجود دارد. حال اگر مسلماني چنین ثروتی داشت و سالی یک دلار انفاق کرد مي‌تواند بگوید آیه «آتوا الزکاه» بیش از این نگفته است که زکات بدهید، و مقداری برای آن مشخص نکرده است؟! آیا این­گونه می­توان قرآن را تفسیر کرد؟

حقیقت این است که تفسیر آن را باید از جای دیگر فهمید. در روایات ما به این نکته‌ها اشاره شده است. گاهی درباره این مسائل از ائمه اطهار علیهم­السلام سؤال می‌کردند و حضرات معصومین می­فرمودند: همانطوری که قرآن اصل نماز و زکات را بیان کرده و تفصیل آن را به عهده پیغمبر گذاشته است، بعضی مسائل دیگر هم هست که اصل آن را بیان کرده و در مقام بیان تفصیل آن نبوده است. در چنین مواردی نمی­توان گفت باید برای فهم  این آیه از جای دیگر قرآن استفاده کرد. فهم يک آیه، فهم چیزی است که آن آیه در مقام بیان آن است. پس اگر برای تفسیر قرآن از روایات استفاده کنیم بدین معنا است که برای تبیین و تفصیل تعاليم و احکامش از آنها استفاده کرده‌ایم.

لزوم استفاده از قرائن در فهم قرآن

درباره قرائن زمانی هم امر به همین گونه است. قرآن کریم می‌فرماید: «وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِينَ مَقاعِدَ لِلْقِتال»‏؛[7] صبح از خانه برای سامان دادن وضع جنگ بیرون آمدی. این آیه مربوط به چه روزی است؟ هیچ جای قران آن را مشخص نکرده است. اما آن­وقت که نازل شد همه می­فهمیدند که این آیات مربوط به جنگ احد است. آیا اگر بخواهیم بفهمیم «وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ» چه روزی بوده، باید حتما آیه‌ای پیدا کنیم که آن روز را مشخص کند؟ نه، این آیه در مقام بیان آن روز نیست. برای آنهایی که در آن زمان بودند مشخص بود که مقصود چه زمانی است، اما این آیه نمی­خواهد به ما بفهماند که در چه روزی جنگ احد واقع شد. آنچه را که این آیه در مقام بیان آن است یا خودش بیان می­کند، یا اگر ابهامی داشته باشد آیه دیگری بیان می­کند. اما نکته­های دیگری که در اطراف آن موضوع وجود دارد و ما می‌خواهیم آنها را استفاده کنیم لازم نیست حتما از آیات دیگر استفاده کرد. آنها را می­توان از بیانات خود پیغمبر اکرم یا از بیانات اهل بیت او که عترت پیغمبر صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین هستند، و گاهی از شواهد تاریخی قطعی و ... استفاده کرد. همه آنها هم حجت و هم معتبر هستند و در جای خود ارزشمند هستند و باید آنها را یاد گرفت و استفاده کرد، اما نه به عنوان تفسیر این آیه. تفسیر این آیه در همان حدی است که آن آیه می­خواهد با همان جمله به ما القاء کند.

همه شما را به خدا می سپارم و به عنوان خادم این موسسه از همه شما عزیزان تشکر می‌کنم که در این جلسه شرکت کردید. اجر همه شما با خدای قرآن به برکت عنایات ولی عصر ارواحنا فداه! خدای متعال ان­شاءالله علماء و اساتید و حق‌داران بر ما، به­خصوص مرحوم آقای طباطبایی، را از خزانه کرم خود پاداش دهد، و بر توفیقات موجودین بیفزاید؛ ما را هم بیش از پیش از انوار قرآن کریم برای سعادت فردی و اجتماعی بهره­مند فرماید!

والسلام علیکم و رحمه الله

 


[1] . نساء، 69.

[2] . رعد، 26.

[3] . نحل، 44.

[4] . بحارالانوار، ج82، ص279.

[5] . انعام، 145.

[6] . نحل، 44.

[7] . آل‌عمران، 121.