علامه محمد حسين طباطبايى
زندگى و سرگذشت
علامه، سيد محمد حسين طباطبايى، فرزند سيد محمد قاضى طباطبايى، در روز 29 ذىحجه سال 1321 ق، برابر با اسفند سال 1282 ش، در شهر تبريز، در خاندانى كه به علم و فضل و پارسايى شهره بودند، ديده به جهان گشود. نسب وى، از طرف پدر، به حضرت امام حسن مجتبى(ع) و از طرف مادر، به حضرت امام حسين( ع) مىرسد. در پنج سالگى، مادر را و در نه سالگى، پدر را از دست داد و وصى پدرش، مرد و زنى را به پرستارى از او و تنها برادرش، سيد محمد حسن گمارد. نه ساله بود كه در كنار برادر، به آموختن قرآن و كتب مقدماتى، مانند« گلستان»،« بوستان»،« نصاب الصبيان»،« اخلاق ناصرى»،« انوار سهيلى»،« تاريخ عجم»،« منشآت امير نظام» و« ارشاد الحساب»، در نزد اديبى لايق، به نام شيخ محمد على سرائى پرداخت و همه اينها را در مدت شش سال( از سال 1290 ش، تا سال 1296 ش،) فراگرفت؛ علاوه بر اينها، زير نظر استاد، ميرزا علينقى خطاط، به يادگيرى فنون خوشنويسى همت نهاد.
فعاليتهاى علمى
علامه، در سال 1297 ش، وارد مدرسه طالبيه تبريز شد. ورود به اين مدرسه، آغازى خجسته براى تحصيلات حوزوى وى به شمار مىآيد. او، پس از مرحلهاى كوتاه كه توفيق چندانى در علماندوزى نداشت، مشمول عنايت ويژه الهى گرديد و شور و شوقى ديگر را در وجود خويش احساس كرد و ادبيات عرب، منطق، فقه، اصول، كلام، فلسفه و حكمت را نزد اساتيد گرانقدر آن ديار بهخوبى فراگرفت.
اشتياق بى حد و حصر وى به علماندوزى و شهرت حوزه علميه نجف، ايشان را در سال 1304 ش، راهى آن ديار مقدس كرد. با وجود مواجهه با مشكلات مختلف محيطى، معيشتى و مرگ فرزند اول، عزم راسخ وى و ديدار با عارف نامدار، آية الله حاج ميرزا على آقاى قاضى طباطبائى، راه تحصيل مقامات علمى و معنوى را براى او هموار ساخت.
علامه، نزد آيات عظام، شيخ محمد حسين اصفهانى، معروف به كمپانى و شيخ محمد حسين نائينى و سيد ابو الحسن اصفهانى، دورههايى از اصول و فقه را گذراند تا به مقام اجتهاد نائل گرديد و از آية الله نائينى اجازه روايت و اجتهاد گرفت.
علاقه وافر وى به علوم معقول و بهرهمندى از مصاحبت قاضى طباطبايى، فراگيرى كتابهايى چون« شرح فصوص» قيصرى و« مصباح الانس» قونوى و« فتوحات مكية» ابن عربى را در پى داشت.
علامه، در مدت شش سال، كتابهاى« منظومه» ملا هادى سبزوارى،« اسفار» ملا صدرا،« مشاعر»،« شفا» ى بو على سينا، و« اثولوجيا» را نزد حكيم عارف، سيد حسين بادكوبهاى فراگرفت و به توصيه وى، به فراگيرى« تحرير اقليدس» و رياضيات، نزد آيه الله سيد ابو القاسم خوانسارى كه متخصص اين فن بود پرداخت.
يكى از ويژگىهاى بارز علامه طباطبائى، مهارت در تفسير به شيوهايى خاص( تفسير آيه به آيه) است. او، گرچه، در تفسير از دو استاد بزرگ؛ يعنى آية الله سيد على قاضى طباطبائى و حكيم سيد حسين بادكوبهاى بهره برده است، اما آنچه از بيانات خود ايشان آشكار است، آموختن روش مزبور، از آية الله قاضى طباطبائى است؛ چه، خود فرمودهاند:« اين سبك تفسير آيه به آيه را استادمان قاضى قدس سره، به ما تعليم دادند و ما در تفسير از روش ايشان پيروى مىكنيم».
علامه، در سال 1314 ش، به دليل مشكلات معيشتى، به زادگاه خود، تبريز بازگشت و به مدت ده سال در آنجا اقامت نمود. در اين مدت، وى، علاوه بر اشتغال به كار كشاورزى، چندين رساله فلسفى را تدوين فرمود. وى، در آغاز سال 1325 ش، پس از ساماندهى نسبى به امور معاش خويش، از اقامت در تبريز روى برتافت و پس از تفأل با قرآن كريم و بشارت آيه شريفه«هنالك الولاية للهِ الحق هو خير ثوابا و خير عقبا»الكهف، 44، راهى قم شد.
او، در آغاز ورود به قم، تدريس خارج فقه و اصول را شروع كرد، ولى به زودى احساس وظيفه، او را به مسير ديگرى كشاند. خود ايشان، در باره ترك تدريس خارج فقه و اصول، مىفرمايد:« در حوزه علميه قم، بحمد الله، افرادى هستند كه فقه و اصول تدريس مىنمايند، ولى استاد فلسفه و تفسير، به مقدار كافى نيست و در اين زمان، حوزه علميه قم و جامعه اسلامى، نياز شديدى به تفسير و فلسفه دارد. اشتغال من، به اين علوم، براى اسلام نافعتر مىباشد.»
بدين ترتيب، ايشان، ابتدا در منزل و سپس در مسجد سلماسى، به تدريس« اسفار» اشتغال ورزيد. اين موضوع كه نشاط علمى طلاب را در اين زمينه در پى داشت، واكنش مخالفان فلسفه را برانگيخت و توطئه براى تعطيلى درس ايشان آغاز گشت، ولى اخلاص و پشتكار وى و شيوههاى مطلوبى كه از طرف آية الله بروجردى و حضرت امام خمينى رحمه الله عليهما، در اين زمينه ارائه گرديد، از تعطيلى آن جلوگيرى نمود و مورد توجه بسيارى از طلاب مستعد و علاقهمند قرار گرفت.
تمام وقت علامه در اين دوران كه سى و پنج سال به طول انجاميد، به تدريس و تحقيق در زمينه تفسير و فلسفه و نشر معارف اسلامى گذشت و آثار گرانقدرى از ايشان باقى ماند كه مورد استفاده عام و خاص است.
اساتيد
علامه، در طول دوران تحصيل، از محضر عالمان و بزرگان بسيارى بهره گرفت كه از آن جمله، مىتوان به آيات عظام حكيم عارف سيد على قاضى طباطبايى، حكيم سيد حسين بادكوبهاى، سيد ابو القاسم خوانسارى، شيخ محمد حسين غروى( كمپانى)، آية الله نائينى، سيد ابو الحسن اصفهانى، سيد محمد حجت كوهكمرى، آية الله حاج ميرزا على ايروانى( مؤلف حاشيه بر مكاسب و كفايه) و آقا ميرزا على اصغر ملكى اشاره كرد.
شاگردان
افراد بسيارى، جرعهنوش چشمه جوشان و خوشهچين خرمن انبوه معارف عقلى و نقلى علامه بزرگوار بودهاند كه اسامى برخى از مشهورترين آنها عبارت است از: آيات عظام و حجج اسلام، شهيد مرتضى مطهرى؛ شهيد بهشتى؛ شهيد قدوسى؛ دكتر محمد جواد باهنر؛ علامه حسن حسنزاده آملى؛ جعفر سبحانى؛ جوادى عاملى؛ حسينى تهرانى؛ سيد على خامنهاى( رهبر معظم انقلاب)؛ امام موسى صدر؛ عبد الكريم اردبيلى؛ محمدى گيلانى؛ مصباح يزدى؛ حسينعلى منتطرى؛ مهدى روحانى؛ تجليل تبريزى؛ نورى همدانى و مكارم شيرازى.
ابعاد علمى علامه طباطبائى
عظمت علمى علامه، داراى ابعاد مختلف شناخته شده و گاه ناشناخته، حتى در مجامع علمى است و پى بردن به جنبههاى مختلف شخصيتى اين انديشمند كمنظير، بهگونه مفصل، كارى است بس دشوار و نيازمند به مئونه بسيار و از عهده اين نوشتار خارج است؛ ازاينرو، به اختصار نكاتى را در باره پارهاى از علوم و ابعاد شخصيتى ايشان خاطرنشان مىكنيم:
الف) تفسير
با وجود جامعيت علامه در علوم مختلف، بىشك نام ايشان بيشتر با تفسير« الميزان» شناخته شده است. خود ايشان، در باره علت رويكرد به تفسير، چينين فرمودهاند:« هنگامى كه به قم آمدم، مطالعهاى در برنامه درسى حوزه كردم و آن را با نيازهاى جامعه اسلامى سنجيدم و كمبودهايى در آن يافتم و وظيفه خود را تلاش براى رفع آنها دانستم. مهمترين كمبودهايى كه در برنامه حوزه وجود داشت، در زمينه تفسير و بحثهاى عقلى بود و ازاينرو، درس تفسير و فلسفه را آغاز كردم ...».
فعاليت تفسيرى استاد، به تدريس منحصر نشد و خلق اثر عظيمى به نام« الميزان فى تفسير القرآن»، انقلابى بزرگ در اين علم پديد آورد. علامه، با خلق اين اثر ماندگار، روش و سيره معصومين( ع) را در تفسير قرآن كه همان تفسير آيات با استفاده از ديگر آيات است، احيا كرد. از ديگر مزاياى« الميزان»، تفكيك مباحث، با عنوانهايى مانند« بحث روايى»،« بحث فلسفى»،« بحث اجتماعى» و .... مىباشد؛ اين شيوه، براى پرهيز از آميخته شدن نظرات و برداشتهاى شخصى با تفسير قرآن، در پيش گرفته شده است. نقد و بررسى محققانه روايات تفسيرى، تشخيص سره از ناسره و شناسايى اسرائيليات، از ديگر امتيازات اين كتاب ارزشمند است كه باعث رويكرد مثبت مجامع علمى و دانشگاهى بدان و رشد و تعالى علم تفسير گرديده است.
اين كتاب، مورد توجه بسيارى از انديشمندان مسلمان و اسلامپژوهان، واقع شده و كتابها و مقالات بسيارى در مورد آن نوشته شده است. براى پرهيز از اطاله كلام و به مقتضاى اين بيت كه:
خوشتر آن باشد كه سر دلبران | گفته آيد در حديث ديگران | |
بخشى از نظريات اساتيد مصرى را كه در مجله علمى« دارالتقريب»، راجع به تفسير« الميزان»، بيان شده است، نقل مىكنيم:« تفسير الميزان، تفسيرى جديد است بر قرآن كريم، نوشته علامه سيد محمد حسين طباطبايى كه از بزرگان علماى اماميه به شمار مىآيند ... با مطالعه بخشى از كتاب، توانايى علمى نويسنده، عمق بحثها، طرح مسائل مشكل با بيانى ساده و دورى از تعصب به مذهبى خاص، كاملا مشهود است .... ايشان، در تفسير، شيوه خاصى را برگزيدهاند و قرآن را با قرآن تفسير كرده و از بسيارى از اقوال و آراء كه اساس صحيحى ندارند يا تأويلهايى كه هدف از آن، تفسير قرآن، نيست بلكه احياى يك نظريه علمى، يك اصل كلامى، يك نظريه فلسفى يا فتواى مذهبى است، اعراض كرده و پيرامون آنها بحث نمىكنند .... مؤلف محترم، در تفسير آيه«و إن كنتم فى ريب مما نزلنا على عبدنا»،پيرامون اعجاز قرآن از جهات گوناگون، بحث گستردهاى ارائه داده ... همچنانكه بحث ارزندهاى پيرامون قانون عليت و معلوليت از منظر قرآن و اينكه معجزه، به معنى نفى عليت نيست، انجام داده است. ما به مؤلف محترم اين تفسير ارزنده، تبريك مىگوييم و از خداوند بزرگ، توفيق و بهرهگيرى از وجود او را خواهانيم».
ب) فلسفه
رويكرد عقلانى و تفكر و تأمل در مسائل مختلف، از شاخصههاى بارز علامه و در سراسر زندگى ايشان نمودار بود.
علامه، از همان آغاز تحصيل، به مطالعه كتب فلسفى علاقه نشان مى داد و تشويق حكيم بادكوبهاى كه از متخصصين بنام اين فن بود، شور و اشتياق وى را به علوم معقول، دوچندان كرد. ايشان، همانگونه كه اشاره شد، تدريس فلسفه را از نيازهاى حوزه علميه قم تشخيص دادند و به تدريس« اسفار» همت نهادند. احاطه و اشراف كامل ايشان بر مسائل فلسفى كه حاصل تتبعات و مطالعات طاقتفرسا بود، اين قدرت را به ايشان داد كه ضمن برشمردن مسائل اصلى فلسفه، به تفكيك مسائلى كه ريشه يونانى دارند، از مسائلى كه در مجامع علمى مسلمانان پىريزى شدهاند، بپردازد و نقش پررنگ فيلسوفان مسلمان را در تكامل فلسفه مشخص كند.
از ديگر ابتكارات علامه، ترتيب منطقى مسائل فلسفى و تنظيم آن بهصورت متون درسى است كه در دو كتاب« بداية الحكمة» و« نهاية الحكمة» استاد كاملا مشهود است.
تفكيك حقايق از اعتباريات، كار مهم ديگرى بود كه حضرت علامه به آن همت گمارد. ايشان، با تبيين اين قاعده كه مسائل جهان و هستىهاى خارجى، از علوم حقيقى و قابل اثبات با براهين دقيق علمى است، ولى علوم اعتبارى، مانند حقوق، فقه و ... از حيطه براهين عقلى خارج است، توانست مرزهاى حكمت عملى و حكمت نظرى را مشخص كند.
پرورش و تكميل نظريه حركت جوهرى، تبيين و شرح نزديك به هفتاد مسئله در مبحث قوه و فعل، تكميل برهان صديقين، مبارزه با فلسفه مادىگرى و تقريب فلسفههاى غرب و شرق، از ديگر ابتكارات حضرت علامه در حوزه فلسفه است.
ويژگى ديگر تحقيقات فلسفى علامه، اين است كه وى با تبحر خاصى، مزاياى حكمت متعاليه ملا صدرا را با تحليلهاى منطقى ابن سينا در هم آميخته؛ به اين معنا كه مسائل عميق صدرائى را با شيوه تحليلى بو على تبيين نموده است.
ج) عرفان
عرفان و موضوعات وابسته به آن، مورد علاقه خاص حضرت علامه بود و ايشان با خواندن كتابهايى چون« شرح فصوص» قيصرى و« مصباح الانس» قونوى و« فتوحات مكية» ابن عربى، نزد عارف وارسته، ميرزا على آقا قاضى طباطبايى، اشتياق خود را به خودسازى و تهذيب آشكار نمودند.
علامه، با همراه كردن عرفان نظرى و عملى، طعم خوش حقايق عرفانى را چشيده بود و زى عادى ايشان، الگويى براى طالبان مسير بود. علامه حسن زاده، نقل مىكنند كه وقتى نزد مرحوم آيه الله محمد تقى آملى( ره)، از علامه طباطبايى ياد كردم، ايشان، فرمودند:« آقا اگر كسى بايد تحت تصرف و تعليم كامل به جايى برسد و قدمى بردارد، من براى شما بهتر از جناب آقاى طباطبايى( صاحب الميزان)، كسى را نمىشناسم ... ايشان و مرحوم سيد احمد كربلائى كشميرى، در ميان شاگردان مرحوم قاضى از همه بهتر بودند و آقاى طباطبايى، در همان وقت، كشفيات بسيار داشتند».( ياد نامه 96)
علامه، در رساله« محاكمات» كه پىنوشتى بر مكاتبات دو عالم فاضل، مرحوم كمپانى و مرحوم سيد احمد كربلايى، پيرامون بيتى از عطار نيشابورى است، نكات عرفانى بسيار دقيقى را تبيين كردهاند. از ديگر آثار استاد، مىتوان به سه رساله ايشان با عنوانهاى« الانسان قبل الدنيا»،« الانسان فى الدنيا» و« الانسان بعد الدنيا» كه سرشار از نكتههاى نغز عرفانى است، اشاره كرد.
د) فقه و اصول
عظمت علمى علامه در مباحث تفسيرى و فلسفى موجب شده تا تبحر ايشان در ساير علوم تحت الشعاع واقع شود. علامه، ساليان بسيارى از عمر خويش را صرف فراگيرى فقه و اصول نمود. ده سال بهرهگيرى از معلومات مرحوم كمپانى، پنج سال شركت در مجالس درس آيه الله نائينى، چندين سال استفاده از محضر آقا سيد ابوالحسن اصفهانى و شركت در مجالس درس ميرزا على ايروانى و ميرزا على اصغر ملكى، از علامه، فقيهى دقيق و متبحر در بهكارگيرى اصول فقه ساخته بود و نگاهى به كتاب« تعليقه بر كفايه» ايشان، مؤيد اين نظر است. علاوه بر اين، ايشان، قبل از اشتغال به تدريس فلسفه و پرداختن به مباحث تفسيرى، به مدت چندين سال، به تدريس اصول و فقه اشتغال داشتهاند.
ه) رياضيات
استاد حكيم، سيد حسين بادكوبهاى، با توجه به نقش مهم رياضيات در تقويت روش برهانى و بعد فلسفى، علامه را به آموختن آن تشويق كرد و علامه، در كلاسهاى درس سيد ابو القاسم خوانسارى كه از متخصصين اين فن بودند، شركت كرد. حساب استدلالى، هندسه مسطحه و جبر استدلالى، دروسى بودند كه علامه از ايشان فراگرفت. تبحر استاد در علوم رياضى، در روش طرح مباحث فلسفى توسط وى، كاملا مشهود بود. ايشان، مسائل فلسفى را همانند مسائل رياضى مطرح مىكردند؛ بهطورى كه هر مسئلهاى دقيقا در جايگاه خود و بهگونهاى قرار گيرد كه مكمل بحث قبلى و مقدمهاى براى بحث بعدى باشد. بر اساس همين مبنا، ايشان، در طى تدريس سعى مىكردند مقدمات مباحث، يا از بديهيات و علوم متعارف باشد و يا از اصولى استفاده شود كه ادله آنها پيشتر بيان شده باشد. اين روش، در آثار مكتوب ايشان نيز رعايت شده و نگاهى به« اصول فلسفه»،« بداية الحكمة» و« نهاية الحكمة»، اين امر را تأييد مىكند. ايشان، با توجه به اين مبنا، مسائل فلسفى را به دو گروه تقسيم مى كرد: گروه اول، مسائلى كه موضوع آنها همان موضوع فلسفه است و در نتيجه محمول آنها هم مساوى با موضوع خواهد بود، مانند مسئله اصالت وجود؛ گروه دوم، مسائلى كه موضوع آنها قسمى از موضوع فلسفه است، مانند وجود ذهنى. ايشان، با دقت فراوان، از طرح مسائل مربوط به هر گروه، در بحث گروه ديگر، پرهيز مىكرد و نظم منطقى و رياضى را در همه مسائل و در تمام احوال حفظ مىنمود.
و) حديث
نقش بىبديل حديث در تبيين آيات قرآن و استخراج احكام الهى، مورد توجه و اهتمام علامه بود و ايشان، با دقت و وسواس زائد الوصفى تمام« بحار الانوار» علامه مجلسى را مطالعه و احاديث متقن و مستند آن را گزينش نموده بود. وى، همچنين به تصحيح و مقابله نسخهاى از« وسائل الشيعة» پرداخته بود كه مورد استفاده محققين و مصححين نيز واقع شد. همچنين در تفسير« الميزان»، در تفسير هر آيه، بخشى با عنوان« بحث روائى» ارائه مىدهند كه عمق بحثها و نحوه نقد و بررسى روايات، نشان از مهارت فوق العاده ايشان در علم حديث و ديگر علوم وابسته دارد.
ز) ادبيات
علامه بزرگوار، با توجه به اهميت ادبيات عرب در فهم متون دينى، تحصيل اين علوم را با جديتى بىنظير پى گرفت. تسلط استاد در مباحث ادبى، در تمامى آثار وى، بهويژه كتاب سترگ« الميزان»، نمودى چشمگير دارد.
استاد، به ادبيات فارسى نيز علاقه زيادى داشتند، بهگونهاى كه در همان آغاز تحصيل، بوستان و گلستان سعدى را با شور و اشتياق نزد استادى اديب فراگرفتند و علاقه ايشان به شعر باعث مىشد كه گاهى مفاهيم بلند عرفانى و فلسفى را با عباراتى لطيف به رشته نظم درآورند. آيه الله سبحانى، در مقالهاى كه در دومين يادنامه علامه به چاپ رسيده، نمونههايى از اشعار سروده شده توسط استاد را ذكر كردهاند.
ح) نيازسنجى
انديشمندان و عالمان بسيارى در مسير تاريخ آمده و رفتهاند، ولى تنها نام كسانى در عرصه علم و دانش ماندگار است كه در مرحله اول نيازسنجى مناسبى انجام داده و در قدم بعد، راه حل و روش مناسبى براى برطرف كردن نياز ارائه دهند. همانگونه كه پيشتر اشاره كرديم، حضرت علامه، در بدو ورود به قم دو نياز اساسى حوزه علميه را توجه به علوم قرآنى و علوم عقلى تشخيص دادند و بدون هراس از سختىهاى راه و البته با يارى و تدبير زعيم حوزه علميه، آيه الله العظمى بروجردى، به تدريس و تأليف در دو موضوع ياد شده پرداختند و توانستند با نوآورى خويش، انقلابى بزرگ و تحولى سترگ در علوم ياد شده ايجاد كنند.
حضرت علامه، همچنين با درايت و تيزبينى خاصى، نويسندگى و مهارتهاى مربوط به آن را از ديگر نيازهاى جوامع علمى تشخيص دادند و با تشكيل انجمنى متشكل از انديشمندان مستعد و طرح موضوعات جديد و كارآمد، سبكى نو در نوشتار دينى پديد آوردند. اين انجمن، همزمان با اوجگيرى فعاليتهاى كمونيستى در جوامع شرقى و بهخصوص در ايران، شكل گرفت و افرادى چون استاد شهيد مطهرى، امام موسى صدر، شهيد قدوسى، آية الله امينى، آية الله حائرى تهرانى، آية الله سبحانى و ... در آن عضويت داشتند و آثار خوبى در زمينه هاى مختلف پديد آوردند.
خصوصيات اخلاقى علامه
مطالعه كتابهاى مختلف عرفانى، مانند« فتوحات مكية» ابن عربى،« شرح فصوص»،« تمهيد القواعد» ابن تركه و بهرهمندى از محضر عارف برجستهاى چون آية الله ميرزا على آقاى قاضى، از علامه شخصيتى ويژه ساخته بود؛ متانت و وقار، تواضع و ادب، پرهيز از محرمات و مكروهات و مداومت بر واجبات و مستحبات، دستگيرى از فقرا و جديت در امر تحصيل و تحقيق، از صفاتى است كه وى بنا به تأييد همه كسانى كه با ايشان برخورد داشتند، بدانها متصف بود. اهتمام ايشان به امر تحصيل، به حدى بود كه شبهاى قدر را به غور و تفحص و تدبر در معانى عميق آيات الهى مىگذراند و تأليف« الميزان» نيز در يكى از اين شبها به پايان رسيد. علاقه به اهل بيت( ع)، در سراسر زندگى ايشان موج مىزد.
فعاليتهاى اجتماعى علامه
الف) سازندگى در حوزه علميه قم: زمانى كه علامه( ره) به قم مشرف گرديد، تمام حوزههاى علميه و مخصوصا حوزه علميه قم، در شرايط نامساعدى به سر مىبرد كه ناشى از فشارهاى حكومت استبداد و مشكلات درونى حوزه و هجوم روشنفكرى بود. بسيارى از طلبههاى مستعد، سرگردان و بىتاب، به دنبال كسى مىگشتند كه عطش علمجويى آنها را از سرچشمه زلال علوم خود فرو نشاند و سيرابشان گرداند و دسترسى نداشتن به چنين كسى، باعث شده بود كه عدهاى از آنها انديشه ترك حوزه را در سر بپرورانند و در نزد اين و آن بر زبان برانند. با حضور علامه( ره) در قم، افراد مذكور، گمشده خود را يافتند و پروانهصفت بر گرد شمع وجود وى گرد آمدند و به نيروى عظيمى مبدل شدند كه از جهات مختلف علمى، سياسى و ... براى جامعه آثار ارزشمندى در پى داشت.
ب) مبارزه با رژيم استبداد در راه ايجاد حكومت اسلامى: شايد در ابتدا، نسبت اين مسئله به علامه( ره)، عجيب به نظر برسد، زيرا آنچه در ذهن اغلب افراد جاى دارد اين است كه او تنها مرد علم و زهد و سير و سلوك بوده است، ولى وقتى به عملكرد وى در طول دوران حضور در قم نظر بيفكنيم، اين مسئله كه او بهنحو بنيادى در مبارزه با رژيم و ايجاد حكومت اسلامى نقش مؤثرى داشته است، خود را نمايان مىسازد؛ چه، بسيارى از شاگردان مكتب علمى او، از اركان انقلاب اسلامى محسوب مىشوند كه بعضى از آنها با خونشان نهال انقلاب را آبيارى كردهاند. اين مسئله، امرى اتفاقى نيست، بلكه همانطور كه بسيارى از شاگردان ايشان اظهار مىدارند نوع تفكرى كه علامه( ره) در آنها ايجاد مىكرد، بهطور اصولى با نهادهاى رژيم استبداد سلطنتى ناسازگار بود. تربيت چنين شاگردانى، بهمنزله تربيت سربازانى فداكار براى مبارزه عليه رژيم سلطنتى محسوب مىشد كه با اسلحه علم و نظام اعتقادى منسجم كه حاصل حضور در محضر علامه بود، بنيانهاى پوسيده رژيم را هدف قرار مىدادند.
علامه، علاوه بر تربيت شاگردان، با قلم خويش نيز به تقويت بعد عقيدتى انقلاب همت گماشت، چنانكه در جلد دوم تفسير« الميزان»، در تفسير آيه«يا ايها الذين آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا»،در ده بخش، عناصر سازنده حكومت اسلامى و شيوه عملكرد آن را بيان كرده است كه تا آن زمان چنين بحث متقنى در كتاب ديگرى ديده نمىشود؛ علاوه بر اين، رساله مستقلى نيز به فارسى در باره حكومت اسلامى و ابعاد و جوانب آن نگاشت كه در كتاب« مرجعيت و روحانيت» درج شده است.
مبارزه علامه با رژيم سلطنتى، در پىريزى بنيانهاى انقلاب خلاصه نمىشود، بلكه او را در صحنههاى مختلف، همچون سربازى فداكار حاضر مىبينيم؛ در سالهاى 1341 و 1342 ش كه رژيم، براى پيشبرد هدفهاى خود به قانون اساسى دستبرد زد، امام خمينى( قدس سره)، براى فروزان ساختن آتش انقلاب، علما و مراجع را براى تبادل نظر به مشورت فراخواند؛ يكى از حاضران در اين جلسه كه امضاى او نيز در ذيل اعلاميه نوشته شده توسط امام خمينى( قدس سره) ديده مىشود، علامه طباطبائى بود. اين اعلاميه كه بسيار مستدل و متقن و حساب شده نوشته شده بود، افكار مسلمانان را عليه رژيم شاه تحريك نمود و ضربه كوبندهاى بر آن وارد آورد.
زمانى به علامه( ره) گفتند: شاه تصميم دارد به او دكتراى فلسفه بدهد؛ او، از شنيدن اين سخن برآشفت و اعلام كرد به هيچ عنوان از دستگاه ستم چنين چيزى را قبول نخواهد كرد. وقتى رئيس دانشكده الهيات، طى گفتوگويى به ايشان گفت: اگر از پذيرش اين عنوان امتناع كنيد، شاه، عصبانى مىشود و برايتان گرفتارى پيش مىآيد؛ اينبار نيز ايشان، با صراحتى خاص، گفت: از شاه هيچگونه واهمهاى ندارم و حاضر به قبول دكترا نيستم.
به همان اندازه كه وى از حاكميت ستم نفرت داشت و بارها انزجار خود را از ظلم و مظاهر آن ابراز مىكرد، از پيروزى انقلاب، مشعوف و مبتهج گرديد. او از اينكه امام خمينى( قدس سره)، رهبرى انقلاب را بر عهده داشت، مباهات مىكرد و همواره اين برنامه را مايه سعادت و سيادت و عظمت اسلام و مسلمين مىدانست.
ج) پاسدارى از حريم تشيع: علامه طباطبائى( ره)، خويشتن را در راه حفظ و ترويج تشيع، وقف كرده بود و در اين راه، هرگونه رنج و مشقتى را تحمل مىكرد. گذشته از كتابهاى مختلف در اين زمينه( مخصوصا تفسير« الميزان») كه نوشتن آنها با مرارتهاى بسيار همراه بوده است، او هر موقعيتى را در اين زمينه غنيمت مىشمرد و بدون هيچگونه چشمداشتى در اين راه، قدم برمىداشت. پروفسور كربن كه به منظور شناخت تشيع، سالى چند ماه به ايران مىآمد و به پژوهش و تحقيق در مورد شيعهشناسى مىپرداخت، توسط برخى از اساتيد دانشگاه، از علامه خواست تا در اينباره به وى كمك كند و علامه كه از فعاليتهاى علمى و برخى فضايل انسانى اين محقق، باخبر بود، درخواست وى را اجابت نمود و با وجود ضعف مزاج و كهولت سن، هر دو هفته يك مرتبه، از قم با اتوبوس به تهران تشريف مىبرد و به پرسشهاى كربن پاسخ مىداد و معارف و حقايق گرانبهاى تشيع را در اختيار او و عدهاى از اساتيد دانشگاه قرار مىداد و بدين وسيله، به معرفى صحيح تشيع به جهان غرب، توسط هانرى كربن همت نهاد.
د) دلسوزى براى مسلمانان: در سال 1348 ش، همزمان با جنگهاى شش روزه بين اسرائيل متجاوز و اعراب، مرحوم علامه، به همراه آية الله حاج ابو الفضل موسوى زنجانى و استاد شهيد مرتضى مطهرى، ضمن اظهار همدردى با مسلمانان مظلوم فلسطين، با انتشار بيانيهاى، از امت مسلمان دعوت كردند تا براى يارى برادران مسلمان و عرب خود كمكهاى لازم را جمعآورى كنند و براى اين منظور، سه شماره حساب در بانكهاى تهران افتتاح نمودند.
ه) تلاش براى اتحاد مسلمانان: علامه طباطبائى، ريشه ضعف مسلمانان را تفرقه و تشتت آنها مىدانست و در جهت وحدت شيعه و سنى گامهايى برداشت. استاد، جوادى آملى، مىفرمايد: اقداماتى كه علامه، در ايجاد الفت و همآهنگى بين مذاهب اسلامى داشت فراوان است، چون يكى از مهمترين راهها براى همآهنگ كردن مذاهب، تفسير قرآن است و قرآن، مورد پذيرش تمام مذاهب است. ايشان، در راه تفسير قرآن كوشيدند و در پى اين مقصد بودند كه ملل اسلامى را بهعنوان امت واحده معرفى كنند و اختلافهايى را كه به اصل، آسيب مىرساند برطرف كنند. علامه، در تفسير خويش از سخنان معصومين( ع) استفاده مىكردند و آنها نيز مىكوشيدند مردم را از تفرقه و تشتت مذهبى كه داراى آثار سوء است برحذر دارند. علامه، با تبيين معارف قرآن و تشريح سخنان اهل بيت مىكوشيد امت اسلامى را در برابر بلوك شرق و غرب، امت واحد كند تا بتوانند در پرتو وحدت و استوارى و استقامت در قبال تمام واردات شرق و غرب بايستند.
آثار علمى
حاصل تتبعات و انديشههاى علامه طباطبايى، در كتابهاى ايشان كه برخى به عربى و بغضى به فارسى نوشته شده، بازتاب يافته است.
آثار عربى
1. الرسائل التوحيدية( شامل هفت رساله با عنوانهاى رسالة فى التوحيد، رسالة فى أسماء الله، رسالة فى أفعال الله، رسالة الوسائط، رسالة الانسان قبل الدنيا، رسالة الانسان فى الدنيا، رسالة الانسان بعد الدنيا)؛
2. رسالة الولاية؛
3. رسالة النبوة و الامامة؛
4. بداية الحكمة؛
5. نهاية الحكمة؛
6. الميزان فى تفسير القرآن؛
7. الاعجاز و التحدى؛
8. الشيعة، نص الحوار مع المستشرق كوربان؛
9. حاشية الكفاية؛
10. تفسير البيان فى الموافقة بين الحديث و القرآن؛
11. على( ع) و الفلسفة الإلهيّة؛
12. حواشى بحار الانوار.
آثار فارسى
1. شيعه در اسلام؛
2. قرآن در اسلام؛
3. وحى يا شعور مرموز؛
4. اسلام و انسان معاصر؛
5. حكومت در اسلام؛
6. سنن النبى؛
7. اصول فلسفه و روش رئاليسم؛
8. على و فلسفه الهى؛
9. خلاصه تعاليم اسلام؛
10. رساله در حكومت اسلامى؛
11. اعجاز قرآن؛
12. رساله لب اللباب؛
13. تعاليم اسلام.
مباحثه با پروفسور كربن
يكي از اثرات ماندگار علامه، مباحثات وي با پروفسور كربن استاد دانشگاه و اسلامشناس غربي بود. مباحثه بين پروفسور كربن و علامه طباطبايي از سال 1336 هجري شمسي شروع شد و بيش از 20 سال ادامه پيدا كرد كه نتايج اين مباحثات به چهار زبان فارسي، عربي، فرانسه و انگليسي منتشر شده است. روزي علامه در بين صحبتهايش به پروفسور گفت: « ... در اسلام هر وقت انسان حالي پيدا كند، ميتواند خدا را بخواند. چون همه مكانها بدون استثناء محل عبادت است. اما در دين مسيح اين طور نيست. عبادت حتما بايد در وقت معيني (روز يكشنبه) و در مكان معيني (كليسا) انجام شود؛ در غير اين صورت باطل است. او بايد تا روز يكشنبه كه كليسا باز ميشود صبر كند.» پروفسور كربن جواب داد: «بلي، اين اشكال در دين مسيح وجود دارد.» علامه طباطبايي ادامه داد: « همچنين در دين مسيح خدا اسماء حسنا ندارد و جز الفاظ خدا، اله و اب نام ديگري ندارد.»
ويژگيهاي شخصيتي علامه
علامه طباطبايي در طول زندگي پربركت خود همواره پاسخگوي پرسشهاي جوانان اطرافش بود.
آنچه در پي ميآيد پرسش يك جوان و پاسخ ايشان به وي است:
« محضر مبارك حضرت آيتالله العظمي جناب آقاي طباطبايي، سلام عليكم و رحمتالله و بركاته.
جواني هستم 22 ساله كه تنها ممكن است شما باشيد به اين سوال من پاسخ گوييد. در محيط و شرايطي زندگي ميكنم كه هواي نفس و آمال بر من تسلط فراوان دارند و مرا اسير خود ساختهاند و سبب باز ماندن من از حركت به سوي الله شدهاند.
درخواستي كه از شما دارم اين است كه بفرماييد بدانم به چه اعمالي دست بزنم تا بر نفس مسلط شوم و اين طلسم شوم را كه همگان گرفتار آنند بشكنم و سعادت بر من حكومت كند؟ لطفا نصيحت نميخواهم بلكه دستورات عملي براي پيروزي لازم دارم. (23/10/1355)»
«سلام عليكم
براي موفق شدن و رسيدن به منظوري كه در نامه مرقوم داشتهايد، لازم است همتي برآورده و توبهاي نموده، به مراقبه و محاسبه پردازيد. به اين نحو كه هر روز كه هنگام صبح از خواب بيدار ميشويد، قصد جدي كنيد كه در هر عملي كه پيش ميآيد رضاي خدا را مراعات خواهم نمود، آن وقت در سر هر كاري كه ميخواهيد انجام دهيد نفع آخرت را منظور خواهيد داشت؛ به طوري كه اگر نفع اخروي نبود، انجام نخواهيد داد و وقت خواب چهار، پنج دقيقه در كارهايي كه روز انجام دادهايد فكر كرده و يكي يكي از نظر خواهيد گذرانيد. هر كدام مطابق رضاي خداي انجام يافته شكر بكنيد و هر كدام تخلف شده استغفار. اين رويه سخت است و در ذائقه نفس، تلخ. ولي كليد نجات و رستگاري است و هر شب پيش از خواب اگر توانستيد سور مسبحات (حديد – حشر – صف – جمعه و تغابن) را بخوانيد و پس از 20 روز، حالات خود را براي بنده بنويسيد، انشاءالله موفق خواهيد بود. والسلام عليكم»(2)
اخلاق شاگردپروري
بهترين سيرت و خوي و خلقي كه از روحيه عاليقدر علامه طباطبايي حكايت ميكرد، اخلاق شاگردپروري و كادرسازي در حوزه علميه بود و بر اين كار اصرار و ولع وصفناپذيري از خود نشان ميداد.
جوابگويي به سوالات
استاد غلامحسين ديناني يكي از شاگردان علامه ميگويد: «من كه خودم يكي از شاگردانش بودم. هيچ وقت در هيچ سوالي خودم را كنترل نميكردم، چون ميدانستم ايشان آنقدر بزرگوار است كه هر چه دلت خواست ميتواني بگويي. در مقابل سوال رو ترش نميكرد و به همين جهت ما احساس آزادي ميكرديم و هر چه در دل داشتيم ميگفتيم. ايشان هم با كمال بردباري با ما همنفسي ميكرد و كنار ميآمد و جواب ميداد.»
زندگي خانوادگي
علامه با وجود حجم زياد كارهايش، هيچ وقت از خانواده خود غافل نميشد. هميشه در برنامه روزانهاش ساعتي را به خانوادهاش اختصاص ميداد و آن را بهترين اوقاتش ميدانست و ميگفت: «اين ساعت تمام ناراحتيهايم را برطرف ميكند.» علامه در خانه هم مثل بقيه جاها هرگز عصباني نميشد و اعضاي خانوادهاش صداي بلند حرف زدنش را نشنيده بودند. بچههايش را بسيار دوست داشت، با آنها مهربان و خوشرفتار بود و تا اندازهاي كه ميتوانست وقتش را صرف بازي با آنها و سرگرم كردنشان ميكرد. دخترها را تحفههاي ارزنده و نعمتهاي خداوندي ميدانست و ميگفت: «اينها امانت خدا هستند هر چه به اينها بيشتر احترام بگذاريم، خدا و پيغمبر خوشحالتر ميشوند.» حتي نام آنها را هم با پسوند سادات صدا ميزد و با آنها با احترام و محبت بيشتري رفتار ميكرد تا در زندگي آيندهشان همسران خوب و بانشاط و مادران شايسته و لايقي باشند. وقتي دخترهايش به خانه بخت رفتند، هر هفته به انتظار ديدنشان مينشست خودش از آنها پذيرايي ميكرد و حتي نميگذاشت آنها برايش چاي بياورند. ميگفت: «نه! شما مهمان هستيد و سيد، من نبايد به شما دستور بدهم.»
زمانشناسي
دختر علامه ميگويد: «.. مرحوم پدرم در دوران نوشتن الميزان كه عمر طولاني از ايشان برد، همواره دقتها و ظرافتهاي عملي را ميدانستند و رعايت ميكردند. ايشان جنبههاي علمي و آماري موجود آن عصر را مورد توجه قرار ميدادند به طوري كه حتي بخش آماري يونسكو در مكاتبات ايشان با مسئولان آن سازمان و استعلام مباحثات و يا آمارهاي مختلف، با استاد همكاري ميكردند و از او كمك ميگرفتند.
پشتكار بالا
علامه پشتكار عجيبي داشت. چندين سال براي تفسير زحمت كشيد و اصلا احساس خستگي نكرد، شب و روز نميشناخت، از صبح زود تا ساعت 12 مشغول مطالعه و تحقيق و تاليف بود و بعد از نماز و صرف غذا و استراحت مختصر، تا غروب كار ميكرد. ايشان روزي 14 ساعت كار ميكرد و از روزهاي سال فقط يك روز را تعطيل ميكرد؛ آن هم روز عاشورا.
توسل به اهل بيت
از جمله خصوصيات علامه طباطبايي، توسل فوقالعاده وي به اهل بيت(سلامالله عليهم اجمعين) است. او يكي از رموز اصلي موفقيت خود را، همين توسل به اهل بيت ميدانست.
روش تدريس
در تدريس، ويژگيهاي منحصر به فردي داشت كه آنها را ميتوان به اين صورت جمعبندي كرد: 1- تدريس آرام و آهسته، 2- روشن كردن اصل موضوع، 3- استدلال كردن توام با دليل و برهان، 4- احترام گذاشتن به بزرگان ضمن انتقاد از آنان، 5- بها دادن به نظر شاگردان، 6- پيوند دادن دين و عقل
پيش مطالعه
علامه طباطبايي در زندگينامه خويش ميگويد: «در اوايل تحصيل كه به صرف و نحو اشتغال داشتم علاقه زيادي به ادامه تحصيل نداشتم و از اين روي هر چه ميخواندم نميفهميدم و چهار سال به همين نحو گذرانيدم، پس از آن يك باره «عنايت خدايي» دامنگيرم شد و عوضم كرد و در خود يك نوع شيفتگي و بيتابي نسبت به تحصيل كمال حسن نمود به طوري كه از همان روز تا پايان تحصيل كه تقريبا هجده سال طول كشيد، هرگز نسبت به تعليم و تفكر احساس خستگي و دلسردي نكردم و زشت و زيباي جهان را فراموش كردم، بساط معاشرت با غيراهل علم را به كلي برچيدم و در خورد و خواب و لوازم ديگر زندگي به حداقل ضروري قناعت نموده باقي را به مطالعه ميپرداختم، بسيار ميشد (به ويژه در بهار و تابستان) كه شب را تا طلوع آفتاب به مطالعه ميگذارندم و هميشه درس فردا شب را از پيش مطالعه ميكردم، اگر اشكالي پيش ميآمد با هر خودكشي بود حل مينمودم. وقتي كه به درس حضور مييافتم از آن چه استاد ميگفت قبلا روشن بودم. هرگز اشكال و اشتباه درس را پيش استاد نبردهام.»
تحقيق علمي در شب قدر
آيتالله حسنزاده آملي در رابطه با پيگيري و استمرار روحيه تحقيق در علامه طباطبايي ميفرمايد: «حضرت علامه طباطبايي شب قدر را به بحث و تحقيق آيات قرآني احياء ميكرد و تفسيرش در اين شب فرخنده به پايان رسيد.»
صرفهجويي در وقت
از ويژگيهاي علامه طباطبايي دقتي بود كه در صرفهجويي در وقت داشت. ايشان تفسيرالميزان را كه مينوشت، چرك نويس نداشت. ابتدا بينقطه مينوشت بعد كه مرور ميكرد مجددا آن را نقطهگذاري ميكرد، سوال شده بود « آقا چرا اول بينقطه مينويسيد؟» فرموده بود: «من حساب كردهام اول كه بينقطه مينويسم و بعد در مرور نقطه ميگذارم، چند درصد در وقتم صرفهجويي ميشود.»
مدرس اخلاق
نجمهالسادات طباطبايي، دختر علامه، درباره خصوصيات اخلاقي پدرش ميگويد: «مقيد به نماز اول وقت، بيداري شبهاي ماه رمضان، قرائت قرآن با صداي بلند و نظم در كارها بودند و دست رد به سينه كسي نميزدند و اين به سبب عاطفه شديد و رقت قلب بسيار ايشان بود. روزي به من گفتند: « از صبح تا به حال 24 بار به خانه رفتهام و مراجعات مردم را جواب دادهام. بسيار كم حرف بودند و ديگران را هم به كم حرفي سفارش ميكردند. پرحرفي را موجب كمي حافظه ميدانستند. بسيار ساده صحبت ميكردند، به طوري كه گاهي آدم گمان ميكرد ايشان يك فردي عادي و عامي است، نه يك عالم و فيلسوف.»
علاقه به خوشنويسي
خط نستعليق و شكسته علامه از بهترين و شيواترين انواع خط بود؛ گرچه در اواخر عمر به علت كسالت اعصاب و رعشه حاصل در دست، دست ايشان تكان داشت و خط مرتعش بود ولي جوهره خط، حكايت از استادي اين فن را داشت. خودشان ميگفتند: «قطعاتي از خط زمان جواني مانده است كه وقتي به آنها نگاه ميكنم در تعجب ميافتم كه آيا اين خط من است.»
تا به كجا!
آخرين عيد غدير علامه بود، استاد روي تخت خوابيده بود و چند روزي بود كه چشمانش را باز نكرده بود، يكي از شاگردانش گوشه اتاق ايستاده بود و به ايشان نگاه ميكرد و زار زار ميگريست، ناگهان علامه چشمانش را باز كرد و با شادي و نشاط خاصي رو به شاگردش لبخند زد. شاگرد اشكهايش را پاك و به او سلام كرد. بعد براي اينكه بيشتر با آقا صحبت كرده باشد، پرسيد: «حضرت آقا! شرط حضور قلب در نماز چيست؟» و با خودش گفت: «چهقدر خوب ميشود اگر آقا به اين سوال من براي يادگاري جواب بدهد، حيف كه ايشان...» اما ناگهان علامه لبهاي لرزانش را حركت داد و آهسته گفت: «توجه و مراقبه، توجه و مراقبه، توجه و مراقبه،...»
باورش نميشد، انگار دنيا را به او داده بودند، يك بار ديگر گفت: « آقا! از اشعار حافظ چيزي در نظر نداريد؟» علامه سرش را تكان داد و زيرلب خواند: « صلاح كار كجا و من خراب كجا... بقيهاش را بخوان! / ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا...» و علامه آرامتر از قبل گفت: «تا به كجا!»
ثواب تفسير
اين هم خاطرهاي از خود استاد: «از عجايب و غرايب اين بود كه زماني نامهاي از تبريز از طرف برادرم به قم آمد. در آن كاغذ اين گونه نوشته بود كه شاگرد ما روح پدر ما را احضار كرد و ما سوالاتي نموديم و ايشان گفتند كه از شما گله دارند زيرا در ثواب تفسيري كه نوشتهايد پدر را شريك نكردهايد! اين مطلب را فقط من و خدا ميدانستم و حتي برادر ما هم بياطلاع بود. چون از امور مربوط به نيت قلبي من بود. نامه برادرم كه رسيد من بسيار شرمنده شدم، گفتم خدايا، اگر اين تفسير ما نزد تو مورد قبول است و ثوابي دارد، من ثواب آن را به روح پدرم و مادرم هديه نمودم.»
مروري بر انديشههاي علامه
اسلام، دين عقلمحور؛
« ... اسلام ديني است كه احكامش را بر اساس ويژگيهاي انسان و در راستاي ارضاي غرايز و فطريات وي بنيان نهاده و در عين حال، در تنظيم و پيريزي احكام و قوانينش «عقل محور» است و احساسات و عواطف را بر آن اساس مورد توجه قرار ميدهد... اسلام به جامعه بشري نميگويد من خير و صلاح شما را در پيروي از دعوت من و به كار بستن مواد آن ميبينم، شما نيز به تشخيص من ايمان آورده و آن را بپذيريد، بلكه ميگويد از هوسبازي و خرافهپرستي دست برداريد، آنچه را واقعا و حقا صلاح و خير جامعه شما در آن است و به حسب فطرت خدادادي، خير و صلاح بودن آن را درك ميكنيد و تشخيص ميدهيد، به كار بنديد و بالاخره اسلام، اعتقاد حق و عمل حق است، نه اسم يك سلسله اعتقادات و اعمال كه كوركورانه بايست به حقانيت آنها ايمان آورد...»
دنيا براي انسان
اسلام ميگويد: « حق اين است كه دنيا براي انسان خلق شده، نه انسان براي دنيا. در اين صورت انسان، اول بايد ذات خود را بشناسد و با نيروي تعقل و واقعبيني، صلاح خود و جامعه خود را تشخيص دهد، سپس دست به كار بزند، نه اينكه به هر جلوه فريبندهاي دل بازد و خود را فراموش كند، تسليم سيل عواطف شود و اختيار مقصد حقيقي را از دست بدهد؛ زيرا انسان جزء دستگاه عظيم آفرينش است و هيچگونه استقلالي ندارد و در نتيجه راهي را بايد در پيش گيرد كه سير دستگاه آفرينش برايش نشان ميدهد.»
موفقيت علي(ع)
« ... علي(ع) در خلافت چهار سال و نه ماهه خود، اگرچه نتوانست اوضاع در هم ريخته اسلامي را كاملا به حال اولي كه داشت برگرداند ولي از سه جهت عمده موفقيت حاصل كرد: 1- به واسطه سيرت عادله خود، قيافه جذاب و سيرت پيغمبر اسلام(ص) را به مردم، خاصه به نسل جديد نشان داد. 2- از علي(ع) در فنون متفرقه عقلي و ديني و اجتماعي نزديك به 11 هزار جمله قصار ضبط شده و معارف اسلام را در سخنرانيهاي خود با بليغترين لهجه و روانترين بيان ايراد كرده است. وي دستور زبان عربي را وضع كرد و اساس ادبيات عربي را بنياد نهاد. وي اولين كسي است در اسلام كه در فلسفه الهي غور كرده، به سبك استدلال آزاد و برهان منطقي سخن گفت و مسائلي را كه تا آن روز در ميان فلاسفه جهان مورد توجه قرار نگرفته بود، طرح كرد و در اين باب به حدي عنايت به خرج ميداد كه در بحبوحجنگها به بحث علمي ميپرداخت. 3- گروه انبوهي از رجال ديني و دانشمندان اسلامي را تربيت كرد كه در ميان ايشان جمعي از زهاد و اهل معرفت مانند «اويس قرني «و «كميل بنزياد» و «ميثم تمار» و «رشيد هجري» وجود دارند كه در ميان عرفاي اسلامي مصادر عرفان شناخته شدهاند و عدهاي مصادر اوليه علم فقه و كلام و تفسير و قرائت و غير آنها هستند.
مقام زن
« ... اين زن بود كه مرا به اينجا رساند. او شريك من بوده است و هر چه كتاب نوشتهام نصفش مال اين خانم است... اگر زن اهميت نداشت، خدا نسل دوازده امام را از نسل حضرت زهرا(س) قرار نميداد. واقعا اگر زن خوب باشد ميتواند عالم را گلستان كند و اگر بد باشد، عالم را جهنم ميكند.»
معاد يا رستاخيز
« .... همه اديان و مذاهبي كه به پرستش خداي يگانه دعوت ميكنند و بشر را به نيكوكاري امر و از بدكاري نهي مينمايند، براي انسان معاد و زندگي ديگري پس از مرگ قائلند؛ زيرا آنها بر اين باورند كه نيكوكاري وقتي ارزش دارد كه پاداش نيكي به دنبال خود داشته باشد و چون اين پاداش در اين جهان مشهود نيست، ناگزير پس از مرگ در جهان ديگر و با زندگي ديگر خواهد بود.
حقيقت اسلام كجاست؟
وقتي از علامه ميپرسيدند چرا حتي يكي از كشورهاي اسلامي جزو سرزمينها مترقي و پيشرفته نيست؟ اين واقعيت تلخ را تاييد ميكرد و ميگفت: «بايد ديد در كدام يك از اين كشورها كه نام اسلامي دارند، قوانين اسلام اجرا ميشود. گذشته از اين كه اسم دين روي اينها گذاشته شده، آيا از حقيقت اسلام هم بهرهاي بردهاند يا فقط بعضي عبادات اسلامي مثل نماز و روزه و حج را از روي عادت انجام ميدهند؟ آيا چيزي از قوانين فردي، اجتماعي، جزايي و حقوقي اسلام را زنده نگه داشتهاند؟ اگر نه، آيا مسخره نيست كه انحطاط كشورهاي اسلامي را به گردن اسلام بيندازيم؟»
از منظر بزرگان
امام خميني(ره)
«آقاي طباطبايي مرد بزرگي است و حفظ ايشان با اين مقام علمي لازم است.»
مقام معظم رهبري
«اين چشمه جوشان و فياض دانش و عرفان و تقواي اسلامي علامه طباطبايي در راه تعليم و تربيت شاگرداني كه هر يك در عالم اسلام دانشمندي برجستهاند، توقيفي كممانند داشته است... آيتالله علامه طباطبايي مجموعهاي از معارف و فرهنگ اسلام بود.»
شهيد مطهري
«اين مرد واقعا يكي از خدمتگزاران بسيار بزرگ اسلام است، او به راستي مجموعه تقوا و معنويت است، در تهذيب نفس مقامات بسيار عالي طي كرده... كتاب تفسيرالميزان ايشان يكي از بهترين تفاسيري است كه براي قرآن مجيد نوشته شده است... من ميتوانم ادعا كنم كه بهترين تفسيري است كه در ميان شيعه و سني از صدر اسلام تا امروز نوشته شده است...»
آيتالله جوادي آملي
«علام طباطبايي، عارف كامل بود، عارفي بود كه خداي متعال مهمترين آرمان و آمال او بود. علامه طباطبايي عصاره شرح صدر بود... اگر استاد علامه طباطبايي را فارابي عصر بنامين سخني به گزاف نگفتهايم.»
آيتالله حسنزاده آملي
«به محضر مبارك جناب آيتالله حاج شيخ محمدتقي آملي - رضوانالله تعالي عليه - مشرف شدم كه سخن از علامه طباطبايي، به ميان آوردم. مرحوم آقاي آملي به من فرمودند: آقا اگر كسي بايد در تحت تصرف و تعليم كاملي به جايي برسد و قدمي بر دارد، من براي شما بهتر از جناب آقاي طباطبايي، كسي را نمي شناسم...»
آيتالله جعفر سبحاني
«از نظر علمي و فرهنگي نبايد مرحوم علامه طباطبايي را يك فرد به حساب بياوريم، چرا كه ايشان به تنهايي خود يك امت بود... از نظر اشاعه فرهنگ اسلامي و تحكيم آن در اين عصر كار امتي را انجام داد. مرحوم علامه طباطبايي، فلسفه را از آن حالت عرضي به حالت فرشي درآورد و به اصطلاح آن را عموميت بخشيد.»
آيتالله ابراهيم اميني
«علامه طباطبايي از آن شخصيتهايي است كه در تمام رشتههاي علمي، فلسفي و اسلامي تخصص و تبحر داشته، شخصيت كمنظيري در ميان علماي اسلامي است.»
آيتالله العظمي خويي
«او يك مغز متفكر و انسان فوقالعاده قوي و نيرومندي است»
محمد جواد مغنيه (نويسنده معروف لبناني)
«از وقتي كه الميزان به دست من رسيده است، كتابخانه من تعطيل شده و پيوسته روي ميز مطالعه من كتاب الميزان قرار دارد.»
دكتر حداد عادل
«در يكي از مسافرتهاي خارجي با دانشمندي مسلمان كه اهل مالزي بود برخورد نمودم، ديدم از او حوزههاي علميه ما تنها يك چيز داشت و آن تفسير الميزان علامه طباطبايي بود كه اشتياقي نسبت بدان داشت و ميگفت از بيروت تهيه نمودهام و ما در آنجا به خود ميباليديم كه دانشمندي داريم كه در عصر خود جهاني شده است.»
ديگر برنميگردم
روزهاي آخر زندگي پربار علامه طباطبايي فرا رسيده بود و بيماري او را از پاي انداخته بود. وقتي ايشان را از خانه به بيمارستان منتقل ميكردند، رو به خانوادهاش كرد و گفت: « من ديگر برنميگردم». در بيمارستان هم همه كاركنان را تحت تاثير قرار داده بود، تا جايي كه رييس بيمارستان ميگفت: «علامه حافظهشان را در مورد مسائل دنيوي و مادي از دست دادهاند و به مسائل مادي بيتوجهاند، اما پيوندشان با خدا و عالم معنويت مستحكمتر شده است؛ انگار از ناسوت بريده و به ملكوت پيوستهاند»
... و سرانجام، آن استاد بىبديل علم و عمل، چند روز بعد در 18 محرم سال 1402 ق، برابر با 24 آبان 1360 ش، عالم فانى را وداع گفت و جسم پاكش، در زير باران سرشك هزاران چشم گريان، در حرم مطهر حضرت معصومه( ع)، در قم، به خاك سپرده شد.
امام خميني(ره) در پيام تسليت خود به همين مناسبت فرمودند: «من بايد از اين ضايعهاي كه براي حوزههاي علميه و مسلمين حاصل شد و آن رحلت مرحوم علامه طباطبايي است، اظهار تاسف كنم و به شما ملت ايران بهخصوص حوزههاي علميه تسليت عرض كنم.»
علامه از خود دو پسر و دو دختر به يادگار گذاشته است. فرزند ارشد ايشان سيدعبدالباقي به كارهاي صنعتي مشغول است و سيدنورالدين در تبريز زندگي ميكند. داماد اول ايشان آيتالله قدوسي است كه فرزند بزرگش در منطقه هويزه به شهادت رسيد.
منبع: نرم افزار علامه طباطبایی و خبرگزاری ايسنا