به یاد خدا باش تا خدا به یادت باشد، اگر خدا به یاد انسان بود،از جهل رهایی می‌یابد اگر در کاری مانده است خداوند نمی‌گذاردعاجز شود.(علامه سيدمحمدحسين طباطبايي)

فايل‌ها

پيوندها

    

گزارش اجمالی از کمیسیون‌های همایش: کمیسیون اول

كميسيون: هستي‌شناسي و معرفت‌شناسي

رئيس: دكتر عسكري سليماني اميري

دبير كميسيون: دكتر حسن عبدي

ارائه‌دهنده مقاله اول: مهدي برهان مهريزي

عنوان مقاله:  تحليل هستي‌شناختي مصلحت در الميزان

چكيده مقاله:

«مصلحت» داراي سه نحوه هستي است. هستي واقعي، هستي نفس‌الامري، هستي اعتباري.  اعتباري دانستن آن مصلحت موجب نسبي شدن آن مي‌گردد و هستي واقعي آن زمينه را براي معقول ثاني فلسفي شمردن آن فراهم مي‌سازد. بودن شيء بر مقتضاي طبيعت اصلي خودش، معيار مصحلت است. در مقابل مصلحت، مفسده قرار دارد كه امري عدمي است. مصلحت مطلق ناظر به كل نظام خلقت است و مصلحت نسبي ناظر به بخشي از نظام خلقت است.

مبناي مصلحت در اعتباريات، حقايق است. مطابقت با مصلحت، نشانه حكيمانه بودن فعل است. مصلحت نفس‌الامري ناظر به اعتباريات است. اعتبار هم برخاسته از اضطراري است كه انسان‌ها را وامي‌دارد تا اموري را جعل و وضع نمايند.

چكيده نقد و بررسي

1.       اعتباري بودن چگونه با واقعي بودن قابل جمع است؟

جواب: چون كل عالم خلقت مصلحت است، اجزاي آنها هم مصلحت خواهد بود.

2.       آيا مصلحت مطابق با خواست خدا است، در اين صورت چه فرقي با اشاعره دارد؟

جواب: علامه مي‌فرمايد: مصلحت از افعال الهي است و البته نه آن كه تابع چيزي باشد ك اشاعره مي‌گويند.

3.       معناي دقيق مصلحت روشن نشده است؟ چون بحث هستي‌شناختي است، نه معناشناختي، تحليلي معناشناختي ارائه نكرديم.

4.       آيا حسن و قبح را به افعال تكويني و اختياري ارجاع دهيم، فعل اختياري چگونه حس مي‌شود؟ مصلحت گونه‌هاي مختلفي دارد، يكي اصل هستي كه عين مصلحت است، يكي افعال ارادي كه براساس اعتباريات مثل غذا خوردن به حسن متصف مي‌شود.

 

 

مقاله دوم: سيدروح‌الله موسوي

عنوان مقاله: جايگاه فلسفه در روش تفسيري علامه طباطبائي با تأكيد بر بحث فاعليت الهي

چكيده مقاله

1.       نفش فلسفه در روش تفسيري علامه چه بوده است؟ از نظر علامه برخي مانند فيلسوفان مشايي صوفيه و... مطالبي كه غير قرآني بوده بر قرآن تحميل كرده‌اند، در حالي كه طبق روايات اهل‌بيت (عليهم السلام) اين شيوه نادرست است. علامه مي‌فرمايند: من از مباحث عقلي براي ايضاح معاني آيات استفاده خواهم كرد، بنده (نويسنده مقاله) بحث فاعليت‌ الهي را موضوع تحقيق قرار داده‌ام. علامه طباطبائي براساس مكتب حكمت متعاليه، خداوند را مفيض وجود و فاعل با متجلي مي‌داند. عقل فطري و عقل استدلالي را استفاده مي‌كند، ولي آن را پيش در معناي آيه مسلم و مفروض نمي‌گيرد بلكه براي فهم آيات از قواعد استظهاري استفاده مي‌كند.

چكيده نقد و بررسي

1.       علامه در توحيد از فلسفه استفاده كرده است، آيا در الميزان اين پيش‌فرض‌هاي فلسفي را كنار نهاده است؟ عقل فطري كه اين پيش‌فرضها را پي نمي‌برد، عقل استدلالي آن را مي‌فهمد ولي علامه آن عقل استدلالي را بر بديهيات مبتني مي‌سازد.

2.       جايگاه اراده الهي در خلقت چيست؟ مرحوم علامه بين علم الهي و اراده الهي فاصله‌اي نمي بيند و اين قرينه عقلي را علت صرف ظهور الفاظ مي‌داند كه «كن فيكون» دلالت بر فاصله بودن نمي‌كند. 3. آيا عقل فطري همان بديهيات نيست؟ علامه براي عقل فطري ويژگي‌هايي بيان كرده مثل لزوم بيّن داشتن، عدم اختلاف افراد در آن، اما البته در برخي قواعد فلسفي ميان فيلسوفان اختلاف است، پس نمي‌توان آنها را فطري دانست؛ زيرا فطري بودن با اختلاف و تغير سازگار نيست.

 

 مقاله سوم: آقاي سيدعباس موسوي

عنوان مقاله: اثبات ماهيت دوگانه حق از منظر علامه طباطبائي

چكيده مقاله

موضوع مقاله ماهيت حق است. آيا ماهيت حق تكويني است يا اعتباري يا هر دو؟ اولا بحث حاضر، بحث لفظي نيست، ثانيا مفهوم حق در قلمروهاي مختلف علمي مطرح مي‌شود كه بررسي آن آثار و لوازم مختلفي دارد. مراد از حق، «اختصاص» است. اختصاص عين و اختصاص فايده. اولي ملك است و دومي همان مفهوم حق.

اعتبار دو گونه است: اعتبار به معناي اعم و اعتبار به معناي اخص. در مواردي كه نياز به سرايت حد شي نبود، حق تكويني خواهد بود. برخي مصاديق حق اعتباري است، دو دليل اقامه شده بر اينكه همه حقوق را نمي‌توان اعتباري دانست. هيچ امر اعتباري بدون لحاظ امر حقيقي ميسر نمي‌شود. افزون بر اين علامه معتقد است كه اگر حق به معناي اختصاص باشد و اختصاص هم مي‌تواند تكويني باشد، پس حق هم مي‌تواند و بايد تكويني باشد. برخي مصاديق حق تكويني عبارت است از ملكيت تكويني. مرحوم علامه به تفاوت‌هاي حق اعتباري و حق تكويني اشاره مي‌كند.

چكيده نقد و بررسي

رئيس كميسيون. هر جا فعل اختياري انسان دخالت كند، اعتبار بايد باشد حال يا از ناحيه خداوند يا از ناحيه عقل فطري انسان. مملوك بودن من نسبت به چشم خودم، متفرع بر مالكيت خداوند بر اصل وجود من است پس در هر فعلي بايد از خداوند اذن داشته باشد. 1. تحقق حق به چيست؟ مراد از حق، اختصاص است پس هر شيئي كه به نحوي به شيئي ديگر اختصاص داشته باشد مي‌توان مفهوم حق را انتزاع كرد. حق چون اختصاص است اين اختصاص ممكن است تكويني باشد و ممكن است اعتباري باشد. حتي خداوند هم حق خلق كردن دارد، اين حق هم يك حق تكويني است.

 

 مقاله چهارم: آقاي سيدمحمد معلمي

عنوان مقاله: تأثير آموزه توحيد در علوم انساني از منظر علامه طباطبائي

چكيده مقاله

علوم انساني اصطلاحي است كه بر مجموعه‌اي از علوم اطلاق مي‌شود كه غير علوم طبيعي و غير علوم پايه باشند. اين علوم هم از هست و نيست‌ها بحث مي‌كند و هم از بايدها و نبايدها. تأثير توحيد بر علوم انساني ممكن است از حيث روانشناختي باشد كه محل ما نيست، و ممكن است لوازم منطقي داشته باشد كه همين مقصود ما است. گزاره‌هاي كلي و دستورهاي حاكم بر همه علوم انساني را «راهبرد» مي‌ناميم.  آموزه توحيد بر مبناي علوم انساني، بر روش علوم انساني و در استنتاج گزاره‌هاي راهبري است. مراد از توحيد سه مؤلفه اصلي است: توحيد در ربوبيت، توحيد در هدايت، توحيد در حقانيت. از نظر علامه افعالي الهي عين مصلحت است نه آن كه تابع از مصلحت باشد.

-        مباني علوم انساني

-        الهي بودن فطرت و آفرينش انسان، اصل انسجام معارف ]اصل راهبري[ است، اصل دوم لزوم هماهنگي بايدها و نبايدها با فطرت انساني است. حقوق فطري.

 

چكيده نقد و بررسي

1.       آيا جزئيات احكام مطابق با فطرت است؟ جزئيات احكام تا آنجاكه برخاسته از احكام شرعي است مطابق با فطرت است و مخالفات با فطرت نيست، عقل نمي‌تواند كشف كند كه مطابق است يا نه.

2.       نظام تكوين عالم يكي از منابع پيدايش ارزشهاست. به صورت كلي علوم يا حقيقي است يا اعتباري، مي‌توان در اعتباريات يكي را از ديگري نتيجه گرفت، ولي سرانجام بايد به تكوين بازگردد.

ارزشهايي كه در ناحيه عقل عملي درك مي‌شود، مربوط به اعتباريات است.

توضيحات رئيس كميسيون:

1.       عقل اين را هم درك مي‌كند كه همه امور را درك نمي‌كند، بنابراين، كليات را درك مي‌كند، ولي جزئيات را نمي‌توان درك كند.

2.       در تعريف علوم انساني، آنها را در مقابل علوم طبيعي قرار داديد؟

جواب: مقصود از علوم طبيعي مانند پزشكي، زيست‌شناسي و... و علوم پايه، علم رياضي و... است، در علوم انساني اراده نقش مهمي دارد.

 

 مقاله پنجم: رضا باذلي

عنوان مقاله: تبيين و بررسي نظريه مبناگرايي علامه طباطبائي با نگاهي به شبهات جديد

چكيده مقاله

مبناگرايي نظريه‌اي در باب شاكله معرفت است. عموم حكماي اسلامي مبناگرا هستند. اهميت اين نظريه آن است كه خدشه به آن خدشه به ساير گزاره‌هاست. استدلالي بر مبناگرايي اقامه شده مبني بر اينكه همه معرفت‌هاي ما بديهي باشد يا همه معرفت‌هاي ما نظري باشد يا برخي نظري و برخي بديهي باشد و تنها فرض سوم درست است به دلليل بطلان دور و تسلسل. علامه بديهيات اوليه را منحصر در اوليات مي‌دانند. شبهات مبناگرايي: 1. معرفت‌هاي پايه اندك است. پاسخ: صرف استبعاد است، علاوه بر اينكه ضرورتي ندارد كه نظريه‌ها مستقيم بر بديهي مبتني گردد، 2. معرفت‌هاي ما خطاپذير است حتي معرفت پايه! جواب: اوليات خطاناپذير است. گزاره‌ةاي اقليدس حقيقيه است.

 

چكيده نقد و بررسي

1.       اين اشكال دنسي كه ما چه بسا معرفت خطاناپذير نداشته باشيم، آيا شامل خودش نمي‌شود؟ بله، شامل خودش هم مي‌شود، و سخن دنسي خود متناقض است.

2.       آيا مكتب نوصدرايي بودن غير از مواجهه با نقد غربيان است در آثار علامه؟ يكي از وجوه نوصدرايي اين است مواجه با شبهات غربي‌ها شده‌اند.

3.       رابطه علم حصولي و علم حضوري چيست؟ علم حضوري اساس علم حصولي است. و وجدانيات را تحليل كنيم به علم حضوري مي‌رسيم.

استاد سليماني: ريشه علوم از نظر علامه طباطبائي به علوم حضوري است، علم حصولي يك اعتبار است و دفاع از آن در نظريه علامه مسئله بكر است. استاد مصباح بياني دارند كه ويژه خود ايشان است و چه بسا با بحث علامه طباطبائي است.